سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سلام مهاجر
لینک های مفید
  • صفحه اصلی
  • ----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- -----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

    مراسیم عید مبعث در « مجمع  امید فردا »

    باری! بخش مسابقه چنان جذاب و پور شور بود که همسرم می گفت : «من فکر کردم تو دعوا راه انداخته ای»!گزارش؛ رضاحسنی

    قبل از طرح سوال تذکر میدادم که فقط جوانان و  نوجوانان جواب بی دهند؛ ولی آن قدر جذاب و پور شور و شوق آفرین بود که گاهی پیره مرد شست ساله هم یادش می رفت که عمری است از جوانیش گذشته است! بویژه سوالهایی بخش سیاسی تاریخی افغانستان، چون سوالهای این بخش مربوط به همین نسل قربانیان نازیسم پشتون می شد، که آنها تنها پاسخ آن سوالها را میدانیست و می فهمید! بلکه چشیده و کشیده بودند!‌. مثلاً از جمله سوالها این بود : «کله منار» از آثار باستانی یکی از سلاطین خوب و خوشنام افغانستان می باشد که هیچ زاغی دلش از او بی داغ نیست، بگویید این پادشاه از کدام چهار تیره قومی مشهور افغانستان بوده و اسمش چیست؟» که یک پیره مرد حدوداً شست و پنج ساله از جلو درب ورودی داد زد : عبد الرحمان... عبد الرحمان... از قوم پشتون!!

    حجة الاسلام و المسلمین حاج آقای رحمانی... یک هفته پیش از فرارسیدن سال روز عید مبعث، شبی مبایلم به صدا در آمد و دیدم پیام کوتاهی از مسئول محترم «مجمع امید فردا» است که به بنده دستور برگزاری مراسیم عید سعید مبعث را داده است!.

    خدا یا مکانی مراسیم کجا باشد؟ هزینه چه قدر لازم است؟ ... مهیم ترین دغدغه خاطر من کیفیت بدیع مراسیم بود، می خواستم یک مراسیمی برگزار شود که از شیوه کلیشه ای تکراریی یک سویه متکلم وحده ای سخنرانی سنتی متفاوت تر و  جذاب تر باشد! در این زمینه با مسئول فرهنگی صحبت کردم و طرحم را با ایشان در میان گذاشتم. ایشان ضمن تأیید نظر بنده به نکته مهیم تری تکیه کرد و آن این که می باید به مسئول مالی تماس بی گیری که وضعیت صندوق چگونه است؟ آیا توانایی پشتوانه برنامه که می گویی دارد یانه؟...

    با مسئول مالی که تماس گرفتم، صندوق را تقریبا خالی گزارش کرد ... ماندم که چه کار کنم؟ «یا رسول الله مدد»! بالاخره این مراسیم با همین کفیت برگزار شود؛ اما این که هزینه اش را از کجا باید تهیه کنم؟ با این جیب و صندوق خالی مجمع؛ یا رسول الله مدد! فکری به ذهنم آمد و به مسئول فرهنگی تماس گرفتم که این جمعه حتماً دوستان در کلاس قرآن تشریف بیاورند و مسئول محترم ارتباطات هم دوستان را مطلع نمایند که جمع شوند؛ برای تأمین هزینه مراسیم باید دست به جیب اعضاء شد؛ و آن این که تمام اعضاء بدون در نظرداشت حق العضویت می باید هر نفری الزاما مبلغ فلان را صرفا بخاطر هزینه مراسیم عید مبعث بی پردازند! ... نقشه کار گر افتاد، برخی اعضاء از جمله یک عضو غیر طلبه ما خیلی بیشتر از مبلغ تعیین شده را پرداخت و مسئولیت تدارکات و حتی تعیین مکان مراسیم را هم ایشان به عهد گرفت!

    آری! «دو صد گفتار نیم کردار ناید» «مزد آن گرف که جان برادر کارکرد» تمام برنامه ها با جزئیاتش در میان اعضاء تقسیم کار شد. از جمله جنبه های بدیع این مراسیم، طرح مسابقه اعتقادی سیاسی، در میان جوانان نوجوانان بود که می باید سوالها در سطح فکری راهنمایی(صنف هفت) و دبرستان (تا صنف دوازده) طراحی می شد. بخش اعتقادات دینی را مسئول محترم فرهنگی بدو ش گرفت و بخش سیاسی تاریخی آنرا به عهده بنده گذاشته شد. مجری مسابقه هم بنده تعیین شدم.

    باری! بخش مسابقه چنان جذاب و پور شور بود که همسرم می گفت : «من فکر کردم تو دعوا راه انداخته ای»! قبل از طرح سوال تذکر میدادم که فقط جوانان و  نوجوانان جواب بدهند؛ ولی آن قدر جذاب و پور شور و شوق آفرین بود که گاهی پیره مرد شست ساله هم یادش میرفت که عمری است از  جوانیش گذشته است! بویژه سوالهایی بخش سیاسی تاریخی افغانستان، چون سوالهای این بخش مربوط به همین نسل قربانیان نازیسم پشتون می شد، که آنها نه تنها پاسخ سوالها را میدانیست و می فهمید! بلکه چشیده و کشیده بودند!‌. مثلاً از جمله سوالها این بود : «کله منار» از آثار باستانی یکی از سلاطین خوب و خوشنام افغانستان می باشد که هیچ زاغی دلش از او بی داغ نیست، بگویید این پادشاه از کدام چهار تیره قومی مشهور افغانستان بوده و اسمش چیست؟» که یک پیره مرد حدوداً شست و پنج ساله از جلو درب ورودی داد زد : عبد الرحمان... عبد الرحمان... از قوم پشتون!! گاهی خودم که مجری برنامه بودم که نباید از از وقت تعیین شده خارج می شدم، و حتی به دیگران را هم من باید تذکر می دادم، ولی در بخش مسابقه، با پاسیخ دهند گان چنان گور می گرفتم و قاتی می شدم که زمان یادم می رفت! دستش درد نکند مسئول فرهنگی که در کنارم بود و تذکر میداد؛ با آن وجود هم همین بخش جلسه را به اذان مغریب وصل کرد!.

    سخنران جلسه که جناب حجة الاسلام و المسلمین حاج آقای رحمانی، مرد صحنه و عمل بود، بر خلاف پیش بینی ما که ممکن است بخش سخنرانی کسیل کننده ترین بخش برنامه باشد. از آنجای که ایشان ناخن سخنش را گذاشته بود روی درد ملت و مردم مظلوم ما، از صحنه های روز جاری که چه برما می گذرد؟ و این روز سیاه ما از چه تاریخی بوسیله چه کسانی رقم خورده است؟ جلسه شده بود مذرعه گل آفتاب گردان که همه چهره با سکوت و تعجب چرخیده بود بسوی آفتاب سخنگویی درد مند، حاج آقای رحمانی.

    باید از حسن انتخابی چنین سخنران دردمند و  آگاهی مسئول فرهنگی جناب حجة الا سلام و المسلمین حاج آقای رجایی، تشکر قدر دانی نمود.

    تنظیم گزارش؛ از  رضاحسنی

     


    [ پنج شنبه 87/5/10 ] [ 7:44 صبح ] [ 1000Hasani ] [ نظرات () ]

    آیا بی.بی.سی یک رسانه بیطرف است؟

    21/7/2008 کد خبری : 252 

    حمید احمدی                                                           

    ·        من خود از زبان یکی از کارمندان بی بی سی شنیدم که وقتی بحران در اوج بود، در بهسود و دایمیرداد، خانه ها می سوخت و مواشی ها به غارت رفته بود، آنها پیشنهاد تهیه گزارشی در این باره را دادند؛ اما رییس دفتر بی بی سی کابل، آقای اسماعیل سعادت که خود به نظر می رسد از پشتون های افراطی باشد و زندگی چند ساله در غرب هنوز مدنیت را به وی نیاموزانده و زنگار قبیله گرایی و برتری طلبی را از روح وی نزدوده، می گوید که این مسآله ارزش خبری ندارد و گذشته از آن یک مسآله داخلی است و ما نباید به مسایل قومی دامن بزنیم.

    ·        سپردن بخش دری و پشتوی بی بی سی به پشتون ها هم بدون انگیزه نباشد. تا آنجا که بسیاری از کارمندان بخش دری را نیز پشتون ها تشکیل می دهند که با ادبیات زبان دری تا حد زیادی بیگانه اند.

    بیطرفی اصل بسیار کلیدی و مهمی است که یکی از مبناهای اساسی ژورنالیزم امروز را تشکیل می دهد. بنابراین اصل، یک رسانه در تمام حوادث، درگیری ها، اختلافات، منازعات و جریان های سیاسی و خبری موظف به رعایت اصل بیطرفی و انتقال سالم، متعادل (بیلانس) و بیطرفانه اخبار جنگ و حوادث به مردم میباشد.

    رسانه ها به طور کلی به دو دسته تقسیم میشوند: رسانه های وابسته یا دولتی و رسانه های غیر وابسته یا غیر دولتی

    بر همگان آشکار است که رسانه های از نوع اول معمولاً بلندگوهای تبلیغاتی دستگاه حاکم هستند که همیشه به تقدیس و تکریم اراکین حکومتی و یا نشر اخبار و مطالبی می پردازند که در راستای فریفتن مردم و کشاندن اذهان عمومی به سویی که دولتمداران می خواهند جهت دهی شده است. نمونه آن رسانه های دولتی ایران، صدای آمریکا و رادیو تلویزیون به ظاهر ملی افغانستان است.

    و اما در این میان رادیوی بی بی سی چه جایگاهی دارد؟ آیا مردم افغانستان به این رسانه اعتماد دارند؟ راستی بی بی سی یک رسانه آزاد است یا حکومتی؟

    بدون تردید بی بی سی در میان مردم افغانستان از جایگاه ویژه ای بر خوردار است. حضور نسبتاً گسترده و قدمت طولانی این رسانه در قضایای افغانستان،و همچنان اخبار دقیق و منظم این رسانه از حوادث کودتای داوود خان تا امروز اعتبار ویژه ای را نصیب این رسانه کرده است و بالاتر از آن معمولاً معیار قضاوت ها، و حتی برنامه ریزی های خورد و کلان اشخاص، شرکت ها، سازمان ها و حتی تصمیم گیری های دولت قرار می گیرد.

    اما آیا واقعاً بی بی سی می تواند یک رسانه صد در صد بی طرف باشد؟ برای اطلاعتان باید بگویم که قسمت اعظم درآمد هنگفت و مصارف سرسام آور شبکه جهانی بی بی سی از طرق مالیات تلویزیونی مردم بریتانیا و از کانال وزارت خارجه تأمین می شود. یعنی وابستگی تام مالی به دولت بریتانیا.

    حالا آیا باز هم میتوان گفت که بی بی سی صد در صد بی طرف است؟

     نظریه ای است که می گوید: بی بی سی 99? خبر راست را نشر می کند که بتواند یک خبر دروغ را  راست گونه جلوه داده منتشر کند. همیشه دقیق ترین اخبار با در نظر داشت اصل بی طرفی تهیه و نشر شود تا اعتماد عمومی و جهانی را به دست آورد و بعد در مسایل بسیار کلیدی و حساس با توجه به اعتبار از قبل به دست آمده بتواند اذهان عامه را به سویی که اربابانش می خواهد جلب کند و یا برعکس از سویی منحرف کند.

    نمونه بارز آنرا می توان در تحریم پوشش خبری و سکوت مرگبار بی بی سی از حوادث تلخ و فاجعه بار حمله طالبان مسلح کوچی نما به بهسود و دایمیرداد به وضوح مشاهده کرد که در همنوایی با رادیو تلویزیون ملی و بیشتر رسانه های دولتی و یا قوم گرای فعال کنونی بی خانمان شدن بیش از 20000 خانواده بی دفاع روستایی بومی را نادیده گرفتند. حال آنکه چند هفته قبل به خاطر پوشش خبری آوارگان البرز که از فرط گرسنگی خانه و کاشانه خود را رها کرده بودند و به نزدیکی مزار شریف پناه آورده بودند، از جانب نهادهای داخلی و بین المللی مدال های تقدیر دریافت کرد.

    کشته و زخمی و اسیر شدن تعداد زیادی از باشندگان بومی آن مناطق از دید آنها ارزش خبری نداشت تا در برنامه های روزانه خود بگنجانند. من خود از زبان یکی از کارمندان بی بی سی شنیدم که وقتی بحران در اوج بود و در بهسود و دایمیرداد خانه ها می سوخت و مواشی ها به غارت رفته بود، آنها پیشنهاد تهیه گزارشی در این باره را دادند اما رییس دفتر بی بی سی کابل، آقای اسماعیل سعادت که خود به نظر می رسد از پشتون های افراطی باشد و زندگی چند ساله در غرب هنوز مدنیت را به وی نیاموزانده و زنگار قبیله گرایی و برتری طلبی را از روح وی نزدوده، می گوید که این مسآله ارزش خبری ندارد و گذشته از آن یک مسآله داخلی است و ما نباید به مسایل قومی دامن بزنیم.

    حالا این سؤال مطرح می شود که اگر بی بی سی بی طرف است چکار دارد که این مسآله قومی است یا نه؟ مگر وقتی کسانی کشته یا آواره می شوند، وقتی صدها نیروی نظامی دولتی به منطقه اعزام می شوند خبر نیست؟ مگر بی بی سی به عنوان یک رسانه موظف به انعکاس خبر نیست؟ مگر قضاوت ها و پیامدهای اخلاقی به عهده شنونده ها و بیننده ها نیست؟

    اگر در دور افتاده ترین روستاهای قندهار ، نورستان و پکتیا ، زابل و هلمند، از بینی یک پشتون خونی ریخته شود و یا تعدادی نظامی وابسته به طالبان کشته شود گوش فلک کر می شود که غیر نظامی کشته شد. اما لشکر کشی قومی توسط طالبان در لباس کوچی و پاکسازی قومی ارزش خبری ندارد. رنج بردن هزاران آواره از گرسنگی و بلاتکلیفی و برهنگی که کیلومترها را با پای برهنه از روی خارها و سنگ ها فرار کرده اند تصویری ندارد و صدایی ندارد که مردم دنیا علاقه مند به دیدن آن باشند و گوشهای آنها حوصله شنیدن آنرا داشته باشند.

    عبور کاروان های بزرگ سلاحهای سبک و سنگین و مهمات طالبان را بر پشت شترهای کوچی ها که در اوج آزادی از آن سر کشور تا مرکز بدون هیچ ایستگاه بازرسی هیچ کس نمی بیند.

    از اینجاست که بیطرفی بی بی سی زیر سؤال می رود و حکم یک بام و دو هوا را پیدا می کند. این عمل دور از انتظار و خلاف عرف ژورنالیزم بی بی سی در تبانی با دولت قوم گرای کنونی افغانستان و چراغ سبز دولت بریتانیا که پشتون ها برگ برنده آنها در منطقه محسوب می شود  بوده باشد.

    همینطور شاید سپردن بخش دری و پشتوی بی بی سی به پشتون ها هم بدون انگیزه نباشد. تا آنجا که بسیاری از کارمندان بخش دری را نیز پشتون ها تشکیل می دهند که با ادبیات زبان دری تا حد زیادی بیگانه اند.

     


    [ چهارشنبه 87/5/9 ] [ 1:59 عصر ] [ 1000Hasani ] [ نظرات () ]

    آخرین گزارش ها از تداوم وحشیگری های طالبان کوچی، دربهسود

    براساس اخبار دریافتی ازولسوالی های بهسود، گفته می شود روزشنبه29/4/87 درگیریهای نسبتاشدید درمناطق مختلف ولسوالی های "حصه اول" و"حصه دوم" بهسودولایت میدان، بین متجاوزان طرفدار کوچی و ساکنین محلی جریان داشته است که تا شامگاه آنروز نیروهای مردمی باشندگان این مناطق، در قسمت میانی دره کجاب از توابع ولسوالی حصه دوم بهسود موفق به باز پس گیری بخش  مهمی از مناطق تحت اشغال جنگجویان به ظاهر کوچی گردیده اند. طبق این گزارش، "کوه نیلک"، "تُوبَگا" و قسمت عمده ای از منطقه "گرماب خالق" به دست پرتوان مدافعان مردم آزاد گردیده است. از تلفات احتمالی طرفین در این محور گزارشی در دست نیست.

    از سوی دیگر در بخشهای از ولسوالی حصه اول بهسود به رغم انجام عملیات پیروزمندانه مدافعان مردمی درساعات اولیه صبح روز شنبه 29/4 که درطی آن به آزادسازی برخی مناطق تحت اشغال مهاجمان کوچی دست یافته و توانسته بودنداشغالگران خشن کوچی را تا "چهارپخسه" و "اوچک" عقب برانند ولی باتوجه به بهره مندی دشمن از تسلیحات و مهمات هنگفت و پشتیبانی جنگجویان طالب والقاعده از آنان، در پی شدت گرفتن ضد حمله دشمن، نیروهای مردمی دست به عقب نشینی میزنند که بنابه گزارشهای واصله شب یکشنبه 30/4 دامنه ای جنگ در مناطقی از "چیلم جای"، "سنگینگا"و "آب بند" نیز کشیده شده است که تا لحظه مواصلت این گزارش، مقاومت مردمی در این مناطق به شدت ادامه داشته است.

    بر اساس همین گزارش تاکنون شهادت سه تن و زخمی شدن یکتن دیگراز مدافعان مردمی در این درگیری تایید گردیده است که پیکر برخی شهدای این عملیات به شهرکابل منتقل گردیده است. اسامی دوتن از شهدا به نام های "عالم معروف به حبیب" و "ظاهر" مشخص گردیده است اما از جزئیات بیشتر وآمار دقیق تلفات و خسارات احتمالی این درگیری هنوز خبری در دست نیست.

    گفته می شود؛ دولت حامدکرزی، در برابر این فجایع، همچنان سیاست سکوت و بی تفاوتی معناداری را در پیش گرفته و تاکنون کدام اقدام موثر در جلوگیری از کشتار وآوارگی باشندگان بی دفاع محلی این مناطق از هزاره جات به دست مهاجمان طرفدار کوچی انجام نداده است.! این در حالی است که به گفته ای بسیاری از تحلیل گران آگاه، نیروهای طالبان و القاعده در این فجایع دست دارند.! 

    ستاد خبری واطلاع رسانی موسسه علمی فرهنگی افق نوین 30/4/87


    [ دوشنبه 87/5/7 ] [ 3:9 صبح ] [ 1000Hasani ] [ نظرات () ]

    آخرین گزارشها 14/4/87
    ازتهاجم نظامی کوچی های مسلح در منطقه بهسود
    ولایت میدان مدرسه علمیه حضرت آیت الله سید سرور واعظ(ره)واقع در دامرده کجاب توسط کوچیها به آتش کشیده شدهاست!.
    طبق گزارشهای واصله وتلفن افراد مطلع از داخل وآخرین تماس تلفنی که با منطقه بوده صلح وآتش بس 15روزه ای که مطرح بوده کوچیهای مسلح سوء استفاده کرده ودست به فاجعه بزرگی زده است ، مدرسه علمیه حضرت آیت الله سید سرور واعظ(ره) واقع در دامرده کجاب بدست کوچیهای مسلح به آتش کشیده است.
    کوچی ها مواشی ورمه های خودرا بالای مزارع مردم در دهن گرماب رها کرده که موجب در گیری مجدد شده است.
    قرائن نشان از این دارد که: کوچیها بدنبال حمله دیگری بوده وهرآن احتمال درگیری درمنطقه وجود دارد.
    کوچیها در منطقه همچنان حضور داشته و برتهاجم وخواسته های ناحق خود پا فشاری دارند .
    مردمی که آواره وحاصلات کشت ومزارع آنان ازبین رفته وخانه های شان خراب شده نیاز به کمک جدی دارد.


    [ شنبه 87/4/15 ] [ 11:52 عصر ] [ 1000Hasani ] [ نظرات () ]

     

    گزارشی از سخنرانی حاج محقق در قم

    چگونگی و نوع برخورد با کوچیها

    سرنوشت دانش آموزان پشت دانشگاه

    اوضاع فعلی افغانستان :

    در حواشی جلسه

    * چگونگی و نوع برخورد با کوچیها، سرنوشت و

    صف آرایی سیاسی، در افغانستان را تعیین می کند!

    * برای یک سال دیگر امتحان در پیش روی کرزی است که اگر آقای کرزی و جناب مجددی از رفتن کوچیها در هزارجات جلوگیری کرد که خوب! و گرنه سه گزینه در پیش روی است :

    1) اگر کوچیها در هزارجات برود؛ از تمام مردم هزارجات می خواهم

    که جلو سازمان ملل متحد با زن و بچه شان بیایند، تحصن کنند، تادنیا بوبینند که به ما ظلم می شود؛

    2) در هرجای که شیعه است می گویم : در انتخابات شرکت نکنند؛

    3) خودم اعتصاب غذای نا محدود می کنم تا بی میرم!. (تکبیر حضار)

    * از دو هزار وعده قبلی ایران، هزار دو صد بورسیه باقی مانده است. تازه آقای احمدی نژاد آمد 50 دیگر را هم وعده بورسیه داد. تا بحال از طرف وزارت تحصیلات عالی پنج نفر هم فرستاده نشده است!.

    * اما وضعیت فعلی افغانستان؛ باید با صراحت،

    بدون وعده های کذایی که برخی می دهند

    جهت برگشت مهاجرین به وطن! بگویم :


    [ جمعه 87/3/17 ] [ 7:53 عصر ] [ 1000Hasani ] [ نظرات () ]

    مشروح گزارش از سخنرانی استاد محقق در قم تنظیم از رضاحسنی

               دیروز در جلسه «مجمع امید فردا» اطلاع پیدا کردم که امروز پنج شنبه 16/3/87 حاج محقق، ساعت چهار در مسجد زین العابدین(ع) جنب مسجد آیت الله گلپایگانی سخنرانی دارد.

    بعد از سخنان کوتاه آقای محمدی از پنجاب، به عنوان اعلام سر و قرائت قرآن بوسیله قاری صادق رحیمی و خیر مقدم گویی حاج آقای عظیمی و اجرای سرود گروه سرود مدرسه خود گردان، اجرای تباشی گروه سرود فرقان و روضه خوانی جناب آقای نادری به مناسبت رحلت جانگداز دخت النبی(ص) ؛

    ساعت شش و هفت دقیقه بود که در میان سیل جمعیت که به پا استاده ای متراکمی مسجد زین العابدین که از تاریخ افتاحش تا کنون شاید چنین جمعیت کثیری را بخود ندیده باشد، در میان شعار « درود بر مزاری سلام بر محقق » ... که از سمت چپ محراب از کنار دیوار، تا درب ورودی حاج محقق، نونهالان مدرسه خود گردان، پسر و دختر شاخه های گل سرخ که در میان پلاستیک شیشه ای بی رنگ گلدار، بوسیله نوار سفید مزین شده بود، به استقبال حاج آقای محقق استاده بودند؛ ایشان وارد شد!. صحنه ای زنده و پور احساساتی بود که چشم و گوش و دل از دیدنش پرواز می کرد، که باید گفت : « شنیدن کی بود مانند دیدن ».

    حاج آقای محقق سخنرانیش را با ذکر آیه شریفه « لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى (النجم/ 39) » آغاز نمود. ضمن تسلیت مصیبت جانگذاز شهادت حضرت فاطمه زهرا(س) و امام خمینی(ره) و ارتحال نابهنگام مرجع جوان آیت الله سید محمد رضا شیرازی- فرزند مرجع عالی قدر مرحوم حضرت آیت الله سید محمد شیرازی فرمود :

    علت حضورم در ایران بخاطر دعوت کشور جمهوری اسلامی ایران به مناسبت ارتحال امام(ره) اعلام می باشد. در حاشیه این مراسم موفق شده ام دیدار با شما مهاجرین داشته باشم. این مراسم پور شور و احساسات شما هم جای تقدیر و تشکر است .

    با بیان خلاصه ای از تاریخ سی ساله افغانستان، از جنگ با یک ابرقدرت جهان یعنی روسیه آنروز و پشت سر گذاشتن حملات ترورستی طالبان، علیه ملت مظلوم افغانستان، با یدک کشیدن سازمان ترورستی القاعده، حدود یک دهه کشتار مردم ما، به جرم عقیده و وطن پرستی شان بخاک خون کشیدند.

    طالبان از جنوب افغانستان بزور و تزویر با هم بستگی برخی بی خبران و متعصبان تصرف کردند. اما ورود شان به مزار و مرکزی آسان و بی حادثه نبود، که از هرات با کشتار وارد شدند که از زمان ورود شان در هشت ولایت دها هزار نفر را به گلوله بستند. در ولایت مرکزی(بامیان) دوهزار نفر به صورت رسمی دفن کردند، ولی به صورت غیر رسمی که اصلاً معلوم نیست.

    طالبان پس از دو سال پشت سنگر های شیخعلی و شبر، قدم به قدم جنگیدند و سوزاندند و برگشتند. سفیر المان و برخی سفراء آمدند ادعا و شایعات طالبان مبنی بر تصرف شبر به من گفتند. من گفتم : تصرف شبر «کوه را با مژگان سراخ کردن است» و همانطور هم شد.

    طالبان برگشتند، از پشت جبهه را دور زدند، از مسیر هرات و فاریاب و با همکاری خیانت پیشگان از پشت جبهه شمال و شرق هزارجات رفتند، باز هم در سه مرحله دفاع مزار هزاران طالبان اسیر و نابود شدند. مرحله دوم بیست و هشت روز ماندند. مرحله سوم از طرف شرق و غرب گام بگام کشته دادند تا تسخیر کرد.

    طالبان ادعا کردند 95? خاک افغانستان را تصرف کرده اند. باز هم در شمال شرق پنج شیر شهید مسعود و مردم شمال جبهه دیگر علیه آنها باز کردند. سه سال مقاومت ماشین جنگی طالبان را از پای در آورد. تا آن که ادعای جهانی علیه طالبان به میان آمد. در شهر بن المان پیمان صلح آشتی ملی را نمایندگان ملت امضاء کرند.

    در مشارکت بن ما هم دست از سلاح کشیدیم، هنگام با جامعه جهانی که توصیه ها و آروزهای رهبر بزرگ ما شهید مزاری بود که تحقق یافته بود که آن رهبر فقید شهید می فرمود : تنها راهی رهایی از بن بست، مشارکت همه اقوام و قباییل افغانستان، در چهار چوب چهار قوم بزرگ؛ پشتون، تاجک، ازبک، هزاره، و رعایت حق حقوق تمام اقوام و قباییل دیگر به تعداد نفوس جمعیت شان حقوق حقه آنها عادلان رعایت شود. در بن همان شد که شهید مزاری گفته بود، در ساختار آمد. تمام مردم احساس کردند که ما هم افغانیم، از چند پارگی به یک کشور متحد شدند. در اداره انتقالی هم چنین شد، قانون اساسی تصویب شد، تمام اقوام از زیر خیمه شاد خندان برون آمدند. اگر چند در برخی موارد اشکالات بود.

    در انتخابات ریاست جمهوری، همه اقوام افغانستان حق مشارکت پیدا کردند، حق داشتند انتخاب کنند، و حق داشتند منتخب شوند. برای اولین بار بود، قوم هزاره ای که حق زندگی نداشتند، حق انتخاب و منتخب شدن داده شد؛ و شیعه و هزاره افغانستان تمام آروزی مردم این بود که « بچه اَزمو کلان شود، والیی بامیان شود» این بار آرزو تغییر کرده رسما ادعا کردند که ما رئیس جمهور می شویم به کل مردم افغانستان خدمت می کنیم. ( موج تکبیر مردم بلند شد)

    وقت که اعلام شد که می یکی از نامزد های ریاست جمهوری هستم، مرا می گفت : بادمبی شیر بازی می کنی! ما باور داریم که کارت به آخر نمی رسد! ... اما نه راست بود تمام اقوام حق دارند و نتوانستند مرا به صورت غیر قانونی برکنار کنند!.

    در ورس، لال، سرجنگل، دایکندی، از نگاهی احزاب بهم ریخته شد. یکی در غزنی گفت : دایی هشتاد پنج ساله من کارت شرکت در انتخابات گرفته است، و می گوید : آجه ای 120 ساله می گوید : برایم کارت شرکت در انتخابات بی گیرید، تا من زنده ام رأی خودم را بدم، اگر بعدش بیمیرم آرزوی دیگر ندارم!. این اوج رشد سیاسی مردم ما است. پنجا و هزار و شش صد رای از مردم هزاره بر آمد. سفیران بیشتر اروپائیان منزل ما آمدند و تبریک گفتند، و می گفتند که هزاره ها 8? در اقلیت هستند ول رای اکثریت را دارند. من گفتم : 25? در صد را تشکیل می دهیم و مردم ما خود شان را نشان داند. همچنان که در جنگ و جهاد بودید، در صحنه انتخابات بودید، آری ما صادقانه و عالمانه مردم سالار هستیم نبودیم، چون ما می خواستیم سلاح کنار گذاشته شود.

    * نکته دیگر؛ عرصه علیم و تربیت است که شما مردم هزاره غوغا کرده اید! فقط از جاغوری هزار نفر د کانکور شرکت کردند، که سه صد نفر شان دختران بودند، در چله زمستان که متاسفان تعدادی شان زیر برف کوچ شدند که و در قضیه اسف بار تعدادی هم جان دادند!. هفت صد و هفتاد نفر شان کامیاب شدند. تمام جاغوری برابر تمام غزنی !! و هزاره جات یک طرف جاغوری یک طرف!

    شش هزار نفر در دانشگاه کابل از شما مردم هزاره مشغول تحصیلات عالی هستند؛ در ظرف شش سال می شود شست هزار.

    * اما آینده : یکسال پنج ماه بعد چه می شود ؟

    به شما اطمنان می دهم روشن فکران اظهار کرده اند که جامعه هزاره مثل گذشته یک دست نستند. من به آنها اطمنان می دهم وجدان جامعه ما یکپارچه هستند؛ اگر هم اختلاف هست، در میان روشن فکران و نخبگان و رجال سیاسی کابل است!.

    دوره آینده در انتخابات شرکت می کنم یانه ؟ من هنوز تصمیم نگرفته ام، این را آینده یک سال و پنج ما مشخص خواهد کرد. ما همگام با پیشوای شهید مزاری که چه قرد آروزهایش پیشرفته است: 1) مذهب شیعه جعفری باید به رسمیت شناخته شود؛ که در شورایی عالی تصمیم گرفته شد که ربانی به عنوان ریاست جمهور می پذیریم که مذهب شیعه را به رسمیت بشناسد، پیام را فرستاد. و هم چینین به حکمت یار، که حکمت یار آنروز گفت و امضاء کرد که جمعیت پنج ملیونی هزاره شیعه حق دارند مذهب شان به رسمیت شناخته شود حال روی هر سیاست که بود ولی ربانی امروز فردا کرد.

    امروز با دموکراسی این آروزی(رسمیت مذهب جعفر در افغانستان) رهبر شهید که در رأس آرزوهایش بود، تحقق یافته است. چهل نفر نماینده در پارلمان داریم، دایکندی به ولایت تبدیل شد، سرکهای هزارجات و هرات و قره باغ و جاغوری ... کارش کم کم آغاز شده است. اما نسبت به تصویب ولایت جاغوری و بهسود و لایت پنجاب، آقای کرزی مجمل گویی را پیش گرفته است.

    در یک جلسه ای که از آقای کرزی دعوت شده بود، همانند حضور حماسی و احساسات صادقانه شما، مردم موج میزد، آقای کرزی که انتظار دیدن استقبال آگاهانه و بدار شما را نداشت، گفت : کامره ها را خاموش کنید! سخنان گفت : هزاره در برابر دشمنا برای پشتبانی این خاک و کشور چه حماسه های را آفریده و داستانهای مشهوری را گفت. ( که متأسفانه من گزارش گر داستانها را نمیدانم) و در آنجا قول داد که جاغور را به عنوان ولایت به رسمیت بشناسد، ولی تا به امروز، امروز فردا می کند.

    * اگر تا زمان انتخبات، کرزی به خواسته های مردم ما را عملی کرد و کوچی ها را از هزاجات منع کر که خوب، ما به او رأی می دهیم، اگر خودم کاندید شدم، « چراغ که در خانه رواست» . از من می پرسند که تو کاندید می شوی یانه ؟ جلسه لوی جرگه را جمع می کنم هرچه آنها گفت ...

    * در انتخابات قبلی گفتم : اگر من انتخاب شدم مسیر تاریخ را عوض خواهم کرد! اگر نشدم ثابت می کنم جامعه هزاره 25? بیست و پنج درصد نفوس در افغانستان دارند، من این کار را کردم. یک آقای را نام برد که 50 سال است در صحنه سیاست است در سوریه می گوید : بحمد الله 98? در صد مردم افغانستان مسلمان هستند و بجز 2? آن که شیعه و اسماعلیه هند و هستند!. ( خنده حضار به آن سیاست مدار متعصب )

    *900صد هزار و 36 سی و شش( 90000036) رأی از مردم در جمهوری اسلامی ایران که اکثر شان کارت شناسایی سازمان ملل نداشتند نتوانستند رای بدهند. در کل افغانستان 2ملیون (2000000 ) رای از مردم هزاره شیعه از مجموع هشت ملیون؛ یعنی دو هشتم، کم رای نیست! سرنوشت را در انتخابات تعیین می کند. لذا ما به کسی قول نداده ایم و نمی دهیم، یکسال و پنج ما فرصت داریم. کرزی هست و جبهه ملی، دیدیم هر کدام که خواسته های هزاره ها را پایمال نمی کند، پشت بانی می کنیم.

    چگونگی و نوع برخورد با کوچیها

    چگونگی و نوع برخورد با کوچیها، سرنوشت و صف آرایی سیاسی، در افغانستان را تعیین می کند!

    * یکی از صحنه های امتحان کوچیهاست. در اجتماع بیست هزار نفری گفتم : ملاحظه کاری هم نداشتم، قضیه کوچیها فصل الخطاب ما با دولت است!. پنج تا مظلوم مثل من و آقای عرفانی، اکبری ( چند تایی دیگر را هم اسم برد که یادم نیست ) را گیر آوردند، آقای کرزی خواستند که امضاء کنیم که کوچیها برگردند به هزاجات! ما گفتیم : سستیم ظالمانه را تکرار نکنید. در آخر جلسه با شوخی گفتم وضعیت هزاره جات در بد وضعیت قرار دارد؛ مثل میرزا غلامعلی چوچه است؛ کرزی گفت : چطور ؟ گفتم : میرزا غلامعلی چوچه را گفت : اوزاع چطور است؟ گفت : بد؛ تیل نیست، هزم تمام شده، خانه سراست، نه نه اولاد هم چوچه می کند، تازه آوازه است که امام زمان هم می آید، خدا کند این یکی دروغ باشد! الان وضع هزاجات، بی کاری از یک طرف، خشک سالی از دیگر طرف، تازه میگه کوچیها هم می ایند خدا کند که این یکی دروغ باشد. من تمام توانم در جلوگیری از کوچیها کرده ام.

    برای یک سال دیگر امتحان در پیش روی کرزی است که اگر آقای کرزی و جناب مجددی از رفتن کوچیها جلوگیری کرد که خوب و گرنه سه گزینه در پیش روی است :

    1) اگر کوچیها در هزارجات برود؛ از تمام مردم هزارجات می خواهم که جلو سازمان ملل متحد با زن و بچه شان بیایند تحصن کنند، تا بوبینند که به ما ظلم می شود؛

    2) در هرجای که شیعه است می گویم : در انتخابات شرکت نکنند؛

    3) خودم اعتصاب غذای نا محدود می کنم تا بی میرم!. (تکبیر حضار)

    پیام خودم را روشن به آقای کرزی گفته ام. کرزی هم اعتراف کرده است، به صراحت گویی من. اگر باز هم کرزی اعتناء نکند، شما میدانید که به جنگ مسلحانه برنمی گردیم، رای شما مردم سلاح شما مردم است؛ شما مردم دو ملیون رای دارید، سرنوشت انتخابات را تغییر می دهد. مردم ما متحد و یک پارچه است. رای شما سنگر شماست.

    سرنوشت دانش آموزان پشت دانشگاه

    موضوع دیگر،خیلی دانش آموزان پشت دانشگاه در ایران می باشد. دو هزار بورسیه شهیدی از طرف ایران داده شد که هفت صد نفر معرفی شد. « من از بیگانگان هرگیز ننالم * هر آنچه کرد با من آن آشنا کرد »؛ - وقت این شعر را حاجا آقای محقق خواند؛ ما گفتیم؛ حتما از ایران گلایه می کند! ولی ایشان گفت : وزیز تحصیلات پیشین که هراتی بود، چشم تنگی نکرد، هفت صد دانش جویی ما را معرفی کرد. اما داکتر حسن یار که از پنجاب است، شاید بعضی طرفدارش باشدناراحت شود! خانم معاون خود را روان کرد که چرا هفت صد و پنجا نفر را بدون هم آهنگی با وزارت تحصیلات عالی بصورت غیر قانونی بورسیه کرده اید؟!

    از دو هزار وعده قبلی ایران، هزار دو صد بورسیه باقی مانده است. تازه آقای احمدی نژاد آمد 50 دیگر را هم وعده بورسیه داد. تا بحال از طرف وزارت تحصیلات عالی پنج نفر هم فرستاده نشده است!.

    این مهاجرین حق تحصیل دارند، چرا ایران نمی گذارند؟ همین ها را بورسیه کنند، به جای بر نمی خورد. دولت ایران می گویند : رضایت دولت افغانستان را باید بی گیریم!. اگر دولت ایران دنبال رضایت دولت افغانستان باشد حق ما می سوزد. 250 دو صد و پنجا ملیون دالر و 300 ملیون دیگر که بعد ها حواله کرده دانش جویان مردم ما را بورسیه کند.

    * مکتب های خود گردان: مکاتب خود گردان باید ثبت شود و اعتبار داده شوند، وزیر محترم خارجه قبول کرده است، ولی باید اساتید آنها استاندار خوبی داشته باشد، که حق با آنها است.

    شاید سفری دپلماتیکی به ایران داشته باشم؛

    این مسائل و مشکلات مردم مهاجر را با دولت جمهوری اسلامی ایران که هم کیش و هم مذهب ماست صحبت می کنم، امید وارم که مورد توجه دولت مردان جمهوری اسلامی قرار گیرد. ولی اگر نشد ممکن است که جهت پی گیری این امور، یک سفر دپلماتی رسمی به جمهوری اسلامی داشته باشم.

    اوضاع فعلی افغانستان :

    اما وضعیت فعلی افغانستان؛ باید با صراحت، بدون وعده های کذایی که برخی می دهند جهت برگشت مهاجرین به وطن! بگویم : وضعیت افغانستان در بسیار از ولایتهای جنوبی، امنیت نیست. در شمال هم همچنین حملات انتحاری طالبان شدت گرفته است. خشک سالی بداد می کند، گوسفندی که 500 افغانی بود به 1500 افغانی رسیده است؛ مردم سمت شمال بره های شان می آورند می فروشند، وضعیت خیلی خراب است؛ حاصلات زراعی مردم از بین رفته است. سیل جمعیت مهاجرین از سمت شمال به سمت پاکستان راه افتاده اند. تعدادی می گویند ؛ ممکن است پنج صد هزار نفر به سمت ایران، سرازیر خواهد شد! امیدوارم جمهوری اسلامی ایران با سعه صدر برخورد کنند.

    از حواشی جلسه

    ü تا آنجایی که من یادم هست، بلا استثناء، مسئولین و نمایندگانی شیعه و هزاره که ایران می آمدند، بویژه آخند ها، در مدرسه حجتیه مرکزجهانی(مجمع المصطفی جدید) صحبت و سخنرانی، پرسیش و پاسخ برگزار می کردند؛ اما حاج آقای محقق چرانه ؟ 1) بدلیل آن که ایشان پسوند و پیشوندی مرکزجهانی را ندارد، یعنی حریت و آزادی؛ 2) باحتمال زیاد بخاطر جامع الاطراف، و وجه و مقبولیت عمومی ای که دارد نیاز به مرکز نداشته است. 3) شاید هم ... شما بگویید چرا؟ .

    ü یادداشتهای به اعلان سر داده می شد. یک کار گری که با پسر بچه شش ساله اش آمده جلو تریبون سخنرانی نشسته بود، به من گفت : یک چیزی در باره بی مدرکها بینویس بده!

    من هم در باره دو اسوأ حال نوشتم ؛ 1) مهاجرین بی مدرک که غیر قانونی شناخته شده اند؛ 2) طلاب آزاد فاقد مدرک، که به اضافه غیر قانونیت، حتی متمرد هم شناخته شده اند! درد مشترک هردو صنف این است که نمی توانند در مدارس و دانشگاه های که مدرک رسمی داده می شود، درس بخوانند، نه خود شان و نه فرزندان شان. وجه تمایز دو صنف در آن است که طلاب فاقد مدرک اکثر شان با وجود تحصیلات عالی حوزوی، از برخی مراجع چون رهبری، آیت الله مکارم شیرازی، ایت الله صافی، آیت الله موسوی اردبیلی... حق اخذ شهریه سهم امام زمان را هم ندارند، مثل کار گران تابستانها و تعطیلات، کار می کنند و درس می خوانند!.

    مراجع و آیات عظام که هنوز با ابلاغیه ای (مجع المصطفی عالمیه) یا همان مرکزجهانی علوم اسلامی سابق شهریه طلاب خارجی بویژه طلاب افغانستانی را قطع نمی کنند عبارتند از :

    1) آیت الله بهجت؛

    2) مرحوم آیت الله تبریزی بود؛

    3) آیت الله منتظری؛

    4) آیت الله محقق کابلی؛

    5) آیت الله سید صادق شیزازی ، برادر مرحوم آیت الله سید محمد شیرازی؛ که این اواخیر فرزند آن مرحوم آیت الله سید رضاشیرازی هم به پدرش پسوست، روحش شان شاد، راهی شان پور رهرو باد.

    * آیت الله ظاهری هم به طلاب بی مدرک که شهریه رهبری را ندارند شهریه نمی دهند! 

     البته داستان مشکلات طلاب آزاد(یعنی طلاب که در مرکزجهانی پرونده ندارد) و طلاب که در مرکز پرونده دارند. مشکلاتی دارند که هیچ طلاب خارجی در ایران ندارند!.

    ü حضور زنان و دختران جوان معلمه ای گروه سرودی مدرسه خودگردان، در آن جمعیت فشرده که حتی جایی مناسبی برای اجرای سرود نبود، در میان انبوه جوانان و علماء و کسبه ... آنهم در مسجد، اصلا مناسب نمی نمود. برای همین یک مردار دلی که او را می شناسم، هیکل ورزشیش را جلو کشید، بدون هیچ مسئولیتی سعی در راهنمایی خواهران را داشت!....

    ü معرفی تک تکی، اعضاء گروه تباشی آنهم بوسیله سرگروه تباشی به حاج آقای محقق، دلچسپ نبود؛ حاج محقق که مشکلات مردم را می نویسد، نمی تواند حفظ کند، وای بحال روز اسامی!


    [ جمعه 87/3/17 ] [ 7:51 عصر ] [ 1000Hasani ] [ نظرات () ]

    عقال عشق

    ... نتایج غم بار زندگی ماشینی و مدرنیسم ، انسانها را در میان چرخ دنده هایش ، چنان فشرده است که از خود بیخود کرده ؛ از خود طبیعی و فطرت الهی دور ساخته و عواطف و احساسات انسانی را از آنها گرفته، روابط انسانی کمرنگ شده، احترام متقابل انسان، بما هو انسان دیگر رنگی ندارد. روابط انسانها تبدل شده به ارتباط مکانیکی و چرخ دنده ای که به زور چرخهای غول آسای اقتصاد تعیین می شود... ، زندگی خانوادگی که اساسش بر روابط انسانی و احترام متقابل و رعایت حق حقوق طبیعی و فطری و الهی طرفین و اطراف استوار بود را متاثر کرده؛ متاسفانه عصر ما عصر تزلزل خانواده ها است که نظیرش را در قرون پیشین نداشته ایم، و بد تر از آن هم اینکه روز بروز این بلایی خانه مان سوز گسترده تر شده، بصورت وحشتناکتر خانواده های نوپا را مورد حمله قرار داده، تشکیل نشده از هم می پاشند! . معلوم نیست این گرداب مهلک تا نا کجا آباد کشتیهای امید را در کام خود فرو برده و خانواده های را از هم پاشیده و زندگیهای شیرینی را زهرآگین می کند.

    گرچند، دلسوزان جامعه مانند قانون گزاران و جامعه شناسان و روان شناسان ...؛ هر کدام در حیطه کاری خویش برای جلو گیری از هم پاشیدگی این بنیاد اجتماعی تلاش نموده و می کنند، متأسفانه کمتر نتیجه داده است. مثلاً شما وقت سری به کتاب فروشی های روز بزنید، کتبی با عناوین عجیب و غریبی ترجمه و نقل قول های از فرهنگ غرب به بازار عرضه می شود که فریبنده تر از افسونِ افسون گران و ساحران است که تعویذ و دعای عشق و محبت و مودت روز می دهند؛ وقت آدم به عناوین کذائی آنها می نگرد فکر می کند اگر کسی این کتاب یا فلان مجله را بخواند، حتماً زندگی اش بهشت برین خواهد شد. اما متأسفانه باید گفت: « از قضا اسکنجبین صفراء فزود » چون درک درد را ندارد، چگونه میتوان امید در مان را داشت؟ فقط توقعات طرفین را بالا برده به حساسیتها و شکنندگیها می افزایند!.

    اینکه درد کجا است؟ در مان چیست؟ قلم به دستان مغرض اهمیت چندانی به آن نداده اند؛ ولی با تلاشی که بعضی دلسوزان جامعه انسانی داشته اند به این نتیجه رسیده اند که یکی از عوامل مهم از هم گسستگی های خانواده های جوامع امروزی، دوری آنها از دستورات معنوی و مذهبی است. با کمی دقت به آسانی علل سیر صعودی طلاقها را میتوان بدست، آورد . زیرا که این درد جان کاه در جوامع و خانواده های لائیک بی قید و بند و لامذهب بیشتر دیده می شود، تا خانواده ها و جوامع مذهبی سنتی؛ بنا بر این با تصویب قانون و مقررات جدید و ایجاد نهاد های قانونی و غیر قانونی عریض و طویلی، چون کمیته های دفاع از حقوق زن و دادن حق طلاق به زنان ؛ با شعار های دهان پر کنی چون رفع تبعیض از زنان ... و امثال آنها چیزی به استحکام خانواده های نو پای متزلزل افزوده نمی شود، کما اینکه تا کنون گلی از این راه ها در کویر خشک خانواده های بی روح و بدور از معنویت نکاشته اند؛ کاری برای جلو گیری از تزلزل و از هم پاشیدگی خانواده های خالی از معنویت از پیش نبرده اند.

    از آنجاکه خداوند سبحان صاحب دلهاست، او قلبهای را با رسمان مودت و رحمت خود بهم نزدیک می گرداند. محبت و رحمت او هنگامی اساس و بنیان خانوادها قرار می گیرد که پای بند دستورات او باشد؛ در این صورت، نه تنها زندگی زوجین در کنار هم غیر قابل تحمل نیست، بلکه مایه آرامش و آسایش روحی و روانی زن و مرد و فرزندان در کنار آنها می شوند . با توسل به اوست که زندگی شیرین و پیروزی بر مشکلات و سختیها ، آسان می گردد .

    لذا زندگی مشترکی که بر اساس محبت و رحمت پایه گذاری شده باشد، آن زندگی دنیایی نیست ؛ بلکه یک زندگی بهشتی است ؛ بهشت هم محل امنیت و آسایش و مجرای نزول رحمت و نعمات الهی است.

    آری خانه ای که از او عطر محبت و مودت به مشام میرسد، صفا، وفا، صداقت و صمیمیت هرگز از آن خانه رخت بر نمی چیند؛ چنین خانه ای، خانه دنیا نیست، دریچه ای است از دریچه های بهشت که به دنیا باز شده است.

    شارع مقدس برای بهشتی شدن زندگی مشترک، قوانینی را مقر فرموده که زوجین با رعایت آنها میتوانند خانه را محل امنیت و آسایش و سکینه و آرامش سازند؛ و آن چیزی نیست جز حقوق شرعی و قانونی که زن و شوهر در قبال هم بر اساس دستورات اسلامی متعهد به رعایتند؛ لذا بر هر زن و مرد مسلمان لازم است ؛ به حقوق و تکالیفی که زوجین در قبال هم دارند ؛ به یکایک دستورات شرعی ، آنها آگاهی یافته و رعایت نمایند؛ و بدین وسیله سعادت دنیا و آخرت خویش را فراهم آورند. در شرع مقدس، حقوق شرعی و اخلاقی است که، زن و مرد، با پای بندی به آنها میتوانند زندگی مشترک و کانون خانواده را لذت بخش سازند؛ با امنیت و آرامش مسیر سعادت را تاجوار الهی، طی نمایند.

    " لذا یکسری حقوق است که بانوان در قبال مردان ملزم به رعایت آنها می باشند که، مبادا از روی جهل و نادانی یا وسوسه های شیطانی غفلت بورزند. همچنان حقوقی به عهده مردان است که در قبال همسران شان ملزم به رعایت آنهایند که حتی ناآگاهی و غفلت از آنها عذر غیر قابل پذیرش می باشد."

    بر این اساس؛ گزینه های مهیمی این دو بخش (حقوق ویژه بانوان، بر مردان، در قبال آن حقوق لازم الرعایة مردان بر همسرانش) در مباحث آتی خدمت شما تقدیم خواهد شد.


    [ پنج شنبه 87/1/1 ] [ 12:1 صبح ] [ 1000Hasani ] [ نظرات () ]
    .: Weblog Themes By WeblogSkin :.
    درباره وبلاگ

    دوستان! چند سالی در کشور خودم به نام افغانستان آواره تر از دیار دگرانم، حال این معنی را بر خویش دارم می­ قبولانم که برای مردم ما هجرت، سفر دور درازی است که انتهای آن محکمه عدل الهی است. لذا هروقت دلم از نا مردمی ها و نامردی های اطرافیان و سران بی سر و حاکمان متعصب سود جویِ کشورم ... می گیرد سراغ « سلام مهاجر » رفته دل نوشته های که قطرات دریای دل گرفتگی های هجران همیشه خانه بدوشی هست را باشما در میان می گذارم . باری عزیزان؛
    این جهان همچون درخت است‏ اى کرام
    ما بر او چون میوه‏ هاى نیم خام سـخـتـگـیرى و تـعـصـب خـامى است
    تا جنینى کار خون آشامى است
    موضوعات وب
    آرشیو مطالب
    امکانات وب


    بازدید امروز: 66
    بازدید دیروز: 39
    کل بازدیدها: 567132
    تماس با ما