سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سلام مهاجر
لینک های مفید
  • صفحه اصلی
  • ----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- -----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

    مشروح گزارش از سخنرانی استاد محقق در قم تنظیم از رضاحسنی

               دیروز در جلسه «مجمع امید فردا» اطلاع پیدا کردم که امروز پنج شنبه 16/3/87 حاج محقق، ساعت چهار در مسجد زین العابدین(ع) جنب مسجد آیت الله گلپایگانی سخنرانی دارد.

    بعد از سخنان کوتاه آقای محمدی از پنجاب، به عنوان اعلام سر و قرائت قرآن بوسیله قاری صادق رحیمی و خیر مقدم گویی حاج آقای عظیمی و اجرای سرود گروه سرود مدرسه خود گردان، اجرای تباشی گروه سرود فرقان و روضه خوانی جناب آقای نادری به مناسبت رحلت جانگداز دخت النبی(ص) ؛

    ساعت شش و هفت دقیقه بود که در میان سیل جمعیت که به پا استاده ای متراکمی مسجد زین العابدین که از تاریخ افتاحش تا کنون شاید چنین جمعیت کثیری را بخود ندیده باشد، در میان شعار « درود بر مزاری سلام بر محقق » ... که از سمت چپ محراب از کنار دیوار، تا درب ورودی حاج محقق، نونهالان مدرسه خود گردان، پسر و دختر شاخه های گل سرخ که در میان پلاستیک شیشه ای بی رنگ گلدار، بوسیله نوار سفید مزین شده بود، به استقبال حاج آقای محقق استاده بودند؛ ایشان وارد شد!. صحنه ای زنده و پور احساساتی بود که چشم و گوش و دل از دیدنش پرواز می کرد، که باید گفت : « شنیدن کی بود مانند دیدن ».

    حاج آقای محقق سخنرانیش را با ذکر آیه شریفه « لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى (النجم/ 39) » آغاز نمود. ضمن تسلیت مصیبت جانگذاز شهادت حضرت فاطمه زهرا(س) و امام خمینی(ره) و ارتحال نابهنگام مرجع جوان آیت الله سید محمد رضا شیرازی- فرزند مرجع عالی قدر مرحوم حضرت آیت الله سید محمد شیرازی فرمود :

    علت حضورم در ایران بخاطر دعوت کشور جمهوری اسلامی ایران به مناسبت ارتحال امام(ره) اعلام می باشد. در حاشیه این مراسم موفق شده ام دیدار با شما مهاجرین داشته باشم. این مراسم پور شور و احساسات شما هم جای تقدیر و تشکر است .

    با بیان خلاصه ای از تاریخ سی ساله افغانستان، از جنگ با یک ابرقدرت جهان یعنی روسیه آنروز و پشت سر گذاشتن حملات ترورستی طالبان، علیه ملت مظلوم افغانستان، با یدک کشیدن سازمان ترورستی القاعده، حدود یک دهه کشتار مردم ما، به جرم عقیده و وطن پرستی شان بخاک خون کشیدند.

    طالبان از جنوب افغانستان بزور و تزویر با هم بستگی برخی بی خبران و متعصبان تصرف کردند. اما ورود شان به مزار و مرکزی آسان و بی حادثه نبود، که از هرات با کشتار وارد شدند که از زمان ورود شان در هشت ولایت دها هزار نفر را به گلوله بستند. در ولایت مرکزی(بامیان) دوهزار نفر به صورت رسمی دفن کردند، ولی به صورت غیر رسمی که اصلاً معلوم نیست.

    طالبان پس از دو سال پشت سنگر های شیخعلی و شبر، قدم به قدم جنگیدند و سوزاندند و برگشتند. سفیر المان و برخی سفراء آمدند ادعا و شایعات طالبان مبنی بر تصرف شبر به من گفتند. من گفتم : تصرف شبر «کوه را با مژگان سراخ کردن است» و همانطور هم شد.

    طالبان برگشتند، از پشت جبهه را دور زدند، از مسیر هرات و فاریاب و با همکاری خیانت پیشگان از پشت جبهه شمال و شرق هزارجات رفتند، باز هم در سه مرحله دفاع مزار هزاران طالبان اسیر و نابود شدند. مرحله دوم بیست و هشت روز ماندند. مرحله سوم از طرف شرق و غرب گام بگام کشته دادند تا تسخیر کرد.

    طالبان ادعا کردند 95? خاک افغانستان را تصرف کرده اند. باز هم در شمال شرق پنج شیر شهید مسعود و مردم شمال جبهه دیگر علیه آنها باز کردند. سه سال مقاومت ماشین جنگی طالبان را از پای در آورد. تا آن که ادعای جهانی علیه طالبان به میان آمد. در شهر بن المان پیمان صلح آشتی ملی را نمایندگان ملت امضاء کرند.

    در مشارکت بن ما هم دست از سلاح کشیدیم، هنگام با جامعه جهانی که توصیه ها و آروزهای رهبر بزرگ ما شهید مزاری بود که تحقق یافته بود که آن رهبر فقید شهید می فرمود : تنها راهی رهایی از بن بست، مشارکت همه اقوام و قباییل افغانستان، در چهار چوب چهار قوم بزرگ؛ پشتون، تاجک، ازبک، هزاره، و رعایت حق حقوق تمام اقوام و قباییل دیگر به تعداد نفوس جمعیت شان حقوق حقه آنها عادلان رعایت شود. در بن همان شد که شهید مزاری گفته بود، در ساختار آمد. تمام مردم احساس کردند که ما هم افغانیم، از چند پارگی به یک کشور متحد شدند. در اداره انتقالی هم چنین شد، قانون اساسی تصویب شد، تمام اقوام از زیر خیمه شاد خندان برون آمدند. اگر چند در برخی موارد اشکالات بود.

    در انتخابات ریاست جمهوری، همه اقوام افغانستان حق مشارکت پیدا کردند، حق داشتند انتخاب کنند، و حق داشتند منتخب شوند. برای اولین بار بود، قوم هزاره ای که حق زندگی نداشتند، حق انتخاب و منتخب شدن داده شد؛ و شیعه و هزاره افغانستان تمام آروزی مردم این بود که « بچه اَزمو کلان شود، والیی بامیان شود» این بار آرزو تغییر کرده رسما ادعا کردند که ما رئیس جمهور می شویم به کل مردم افغانستان خدمت می کنیم. ( موج تکبیر مردم بلند شد)

    وقت که اعلام شد که می یکی از نامزد های ریاست جمهوری هستم، مرا می گفت : بادمبی شیر بازی می کنی! ما باور داریم که کارت به آخر نمی رسد! ... اما نه راست بود تمام اقوام حق دارند و نتوانستند مرا به صورت غیر قانونی برکنار کنند!.

    در ورس، لال، سرجنگل، دایکندی، از نگاهی احزاب بهم ریخته شد. یکی در غزنی گفت : دایی هشتاد پنج ساله من کارت شرکت در انتخابات گرفته است، و می گوید : آجه ای 120 ساله می گوید : برایم کارت شرکت در انتخابات بی گیرید، تا من زنده ام رأی خودم را بدم، اگر بعدش بیمیرم آرزوی دیگر ندارم!. این اوج رشد سیاسی مردم ما است. پنجا و هزار و شش صد رای از مردم هزاره بر آمد. سفیران بیشتر اروپائیان منزل ما آمدند و تبریک گفتند، و می گفتند که هزاره ها 8? در اقلیت هستند ول رای اکثریت را دارند. من گفتم : 25? در صد را تشکیل می دهیم و مردم ما خود شان را نشان داند. همچنان که در جنگ و جهاد بودید، در صحنه انتخابات بودید، آری ما صادقانه و عالمانه مردم سالار هستیم نبودیم، چون ما می خواستیم سلاح کنار گذاشته شود.

    * نکته دیگر؛ عرصه علیم و تربیت است که شما مردم هزاره غوغا کرده اید! فقط از جاغوری هزار نفر د کانکور شرکت کردند، که سه صد نفر شان دختران بودند، در چله زمستان که متاسفان تعدادی شان زیر برف کوچ شدند که و در قضیه اسف بار تعدادی هم جان دادند!. هفت صد و هفتاد نفر شان کامیاب شدند. تمام جاغوری برابر تمام غزنی !! و هزاره جات یک طرف جاغوری یک طرف!

    شش هزار نفر در دانشگاه کابل از شما مردم هزاره مشغول تحصیلات عالی هستند؛ در ظرف شش سال می شود شست هزار.

    * اما آینده : یکسال پنج ماه بعد چه می شود ؟

    به شما اطمنان می دهم روشن فکران اظهار کرده اند که جامعه هزاره مثل گذشته یک دست نستند. من به آنها اطمنان می دهم وجدان جامعه ما یکپارچه هستند؛ اگر هم اختلاف هست، در میان روشن فکران و نخبگان و رجال سیاسی کابل است!.

    دوره آینده در انتخابات شرکت می کنم یانه ؟ من هنوز تصمیم نگرفته ام، این را آینده یک سال و پنج ما مشخص خواهد کرد. ما همگام با پیشوای شهید مزاری که چه قرد آروزهایش پیشرفته است: 1) مذهب شیعه جعفری باید به رسمیت شناخته شود؛ که در شورایی عالی تصمیم گرفته شد که ربانی به عنوان ریاست جمهور می پذیریم که مذهب شیعه را به رسمیت بشناسد، پیام را فرستاد. و هم چینین به حکمت یار، که حکمت یار آنروز گفت و امضاء کرد که جمعیت پنج ملیونی هزاره شیعه حق دارند مذهب شان به رسمیت شناخته شود حال روی هر سیاست که بود ولی ربانی امروز فردا کرد.

    امروز با دموکراسی این آروزی(رسمیت مذهب جعفر در افغانستان) رهبر شهید که در رأس آرزوهایش بود، تحقق یافته است. چهل نفر نماینده در پارلمان داریم، دایکندی به ولایت تبدیل شد، سرکهای هزارجات و هرات و قره باغ و جاغوری ... کارش کم کم آغاز شده است. اما نسبت به تصویب ولایت جاغوری و بهسود و لایت پنجاب، آقای کرزی مجمل گویی را پیش گرفته است.

    در یک جلسه ای که از آقای کرزی دعوت شده بود، همانند حضور حماسی و احساسات صادقانه شما، مردم موج میزد، آقای کرزی که انتظار دیدن استقبال آگاهانه و بدار شما را نداشت، گفت : کامره ها را خاموش کنید! سخنان گفت : هزاره در برابر دشمنا برای پشتبانی این خاک و کشور چه حماسه های را آفریده و داستانهای مشهوری را گفت. ( که متأسفانه من گزارش گر داستانها را نمیدانم) و در آنجا قول داد که جاغور را به عنوان ولایت به رسمیت بشناسد، ولی تا به امروز، امروز فردا می کند.

    * اگر تا زمان انتخبات، کرزی به خواسته های مردم ما را عملی کرد و کوچی ها را از هزاجات منع کر که خوب، ما به او رأی می دهیم، اگر خودم کاندید شدم، « چراغ که در خانه رواست» . از من می پرسند که تو کاندید می شوی یانه ؟ جلسه لوی جرگه را جمع می کنم هرچه آنها گفت ...

    * در انتخابات قبلی گفتم : اگر من انتخاب شدم مسیر تاریخ را عوض خواهم کرد! اگر نشدم ثابت می کنم جامعه هزاره 25? بیست و پنج درصد نفوس در افغانستان دارند، من این کار را کردم. یک آقای را نام برد که 50 سال است در صحنه سیاست است در سوریه می گوید : بحمد الله 98? در صد مردم افغانستان مسلمان هستند و بجز 2? آن که شیعه و اسماعلیه هند و هستند!. ( خنده حضار به آن سیاست مدار متعصب )

    *900صد هزار و 36 سی و شش( 90000036) رأی از مردم در جمهوری اسلامی ایران که اکثر شان کارت شناسایی سازمان ملل نداشتند نتوانستند رای بدهند. در کل افغانستان 2ملیون (2000000 ) رای از مردم هزاره شیعه از مجموع هشت ملیون؛ یعنی دو هشتم، کم رای نیست! سرنوشت را در انتخابات تعیین می کند. لذا ما به کسی قول نداده ایم و نمی دهیم، یکسال و پنج ما فرصت داریم. کرزی هست و جبهه ملی، دیدیم هر کدام که خواسته های هزاره ها را پایمال نمی کند، پشت بانی می کنیم.

    چگونگی و نوع برخورد با کوچیها

    چگونگی و نوع برخورد با کوچیها، سرنوشت و صف آرایی سیاسی، در افغانستان را تعیین می کند!

    * یکی از صحنه های امتحان کوچیهاست. در اجتماع بیست هزار نفری گفتم : ملاحظه کاری هم نداشتم، قضیه کوچیها فصل الخطاب ما با دولت است!. پنج تا مظلوم مثل من و آقای عرفانی، اکبری ( چند تایی دیگر را هم اسم برد که یادم نیست ) را گیر آوردند، آقای کرزی خواستند که امضاء کنیم که کوچیها برگردند به هزاجات! ما گفتیم : سستیم ظالمانه را تکرار نکنید. در آخر جلسه با شوخی گفتم وضعیت هزاره جات در بد وضعیت قرار دارد؛ مثل میرزا غلامعلی چوچه است؛ کرزی گفت : چطور ؟ گفتم : میرزا غلامعلی چوچه را گفت : اوزاع چطور است؟ گفت : بد؛ تیل نیست، هزم تمام شده، خانه سراست، نه نه اولاد هم چوچه می کند، تازه آوازه است که امام زمان هم می آید، خدا کند این یکی دروغ باشد! الان وضع هزاجات، بی کاری از یک طرف، خشک سالی از دیگر طرف، تازه میگه کوچیها هم می ایند خدا کند که این یکی دروغ باشد. من تمام توانم در جلوگیری از کوچیها کرده ام.

    برای یک سال دیگر امتحان در پیش روی کرزی است که اگر آقای کرزی و جناب مجددی از رفتن کوچیها جلوگیری کرد که خوب و گرنه سه گزینه در پیش روی است :

    1) اگر کوچیها در هزارجات برود؛ از تمام مردم هزارجات می خواهم که جلو سازمان ملل متحد با زن و بچه شان بیایند تحصن کنند، تا بوبینند که به ما ظلم می شود؛

    2) در هرجای که شیعه است می گویم : در انتخابات شرکت نکنند؛

    3) خودم اعتصاب غذای نا محدود می کنم تا بی میرم!. (تکبیر حضار)

    پیام خودم را روشن به آقای کرزی گفته ام. کرزی هم اعتراف کرده است، به صراحت گویی من. اگر باز هم کرزی اعتناء نکند، شما میدانید که به جنگ مسلحانه برنمی گردیم، رای شما مردم سلاح شما مردم است؛ شما مردم دو ملیون رای دارید، سرنوشت انتخابات را تغییر می دهد. مردم ما متحد و یک پارچه است. رای شما سنگر شماست.

    سرنوشت دانش آموزان پشت دانشگاه

    موضوع دیگر،خیلی دانش آموزان پشت دانشگاه در ایران می باشد. دو هزار بورسیه شهیدی از طرف ایران داده شد که هفت صد نفر معرفی شد. « من از بیگانگان هرگیز ننالم * هر آنچه کرد با من آن آشنا کرد »؛ - وقت این شعر را حاجا آقای محقق خواند؛ ما گفتیم؛ حتما از ایران گلایه می کند! ولی ایشان گفت : وزیز تحصیلات پیشین که هراتی بود، چشم تنگی نکرد، هفت صد دانش جویی ما را معرفی کرد. اما داکتر حسن یار که از پنجاب است، شاید بعضی طرفدارش باشدناراحت شود! خانم معاون خود را روان کرد که چرا هفت صد و پنجا نفر را بدون هم آهنگی با وزارت تحصیلات عالی بصورت غیر قانونی بورسیه کرده اید؟!

    از دو هزار وعده قبلی ایران، هزار دو صد بورسیه باقی مانده است. تازه آقای احمدی نژاد آمد 50 دیگر را هم وعده بورسیه داد. تا بحال از طرف وزارت تحصیلات عالی پنج نفر هم فرستاده نشده است!.

    این مهاجرین حق تحصیل دارند، چرا ایران نمی گذارند؟ همین ها را بورسیه کنند، به جای بر نمی خورد. دولت ایران می گویند : رضایت دولت افغانستان را باید بی گیریم!. اگر دولت ایران دنبال رضایت دولت افغانستان باشد حق ما می سوزد. 250 دو صد و پنجا ملیون دالر و 300 ملیون دیگر که بعد ها حواله کرده دانش جویان مردم ما را بورسیه کند.

    * مکتب های خود گردان: مکاتب خود گردان باید ثبت شود و اعتبار داده شوند، وزیر محترم خارجه قبول کرده است، ولی باید اساتید آنها استاندار خوبی داشته باشد، که حق با آنها است.

    شاید سفری دپلماتیکی به ایران داشته باشم؛

    این مسائل و مشکلات مردم مهاجر را با دولت جمهوری اسلامی ایران که هم کیش و هم مذهب ماست صحبت می کنم، امید وارم که مورد توجه دولت مردان جمهوری اسلامی قرار گیرد. ولی اگر نشد ممکن است که جهت پی گیری این امور، یک سفر دپلماتی رسمی به جمهوری اسلامی داشته باشم.

    اوضاع فعلی افغانستان :

    اما وضعیت فعلی افغانستان؛ باید با صراحت، بدون وعده های کذایی که برخی می دهند جهت برگشت مهاجرین به وطن! بگویم : وضعیت افغانستان در بسیار از ولایتهای جنوبی، امنیت نیست. در شمال هم همچنین حملات انتحاری طالبان شدت گرفته است. خشک سالی بداد می کند، گوسفندی که 500 افغانی بود به 1500 افغانی رسیده است؛ مردم سمت شمال بره های شان می آورند می فروشند، وضعیت خیلی خراب است؛ حاصلات زراعی مردم از بین رفته است. سیل جمعیت مهاجرین از سمت شمال به سمت پاکستان راه افتاده اند. تعدادی می گویند ؛ ممکن است پنج صد هزار نفر به سمت ایران، سرازیر خواهد شد! امیدوارم جمهوری اسلامی ایران با سعه صدر برخورد کنند.

    از حواشی جلسه

    ü تا آنجایی که من یادم هست، بلا استثناء، مسئولین و نمایندگانی شیعه و هزاره که ایران می آمدند، بویژه آخند ها، در مدرسه حجتیه مرکزجهانی(مجمع المصطفی جدید) صحبت و سخنرانی، پرسیش و پاسخ برگزار می کردند؛ اما حاج آقای محقق چرانه ؟ 1) بدلیل آن که ایشان پسوند و پیشوندی مرکزجهانی را ندارد، یعنی حریت و آزادی؛ 2) باحتمال زیاد بخاطر جامع الاطراف، و وجه و مقبولیت عمومی ای که دارد نیاز به مرکز نداشته است. 3) شاید هم ... شما بگویید چرا؟ .

    ü یادداشتهای به اعلان سر داده می شد. یک کار گری که با پسر بچه شش ساله اش آمده جلو تریبون سخنرانی نشسته بود، به من گفت : یک چیزی در باره بی مدرکها بینویس بده!

    من هم در باره دو اسوأ حال نوشتم ؛ 1) مهاجرین بی مدرک که غیر قانونی شناخته شده اند؛ 2) طلاب آزاد فاقد مدرک، که به اضافه غیر قانونیت، حتی متمرد هم شناخته شده اند! درد مشترک هردو صنف این است که نمی توانند در مدارس و دانشگاه های که مدرک رسمی داده می شود، درس بخوانند، نه خود شان و نه فرزندان شان. وجه تمایز دو صنف در آن است که طلاب فاقد مدرک اکثر شان با وجود تحصیلات عالی حوزوی، از برخی مراجع چون رهبری، آیت الله مکارم شیرازی، ایت الله صافی، آیت الله موسوی اردبیلی... حق اخذ شهریه سهم امام زمان را هم ندارند، مثل کار گران تابستانها و تعطیلات، کار می کنند و درس می خوانند!.

    مراجع و آیات عظام که هنوز با ابلاغیه ای (مجع المصطفی عالمیه) یا همان مرکزجهانی علوم اسلامی سابق شهریه طلاب خارجی بویژه طلاب افغانستانی را قطع نمی کنند عبارتند از :

    1) آیت الله بهجت؛

    2) مرحوم آیت الله تبریزی بود؛

    3) آیت الله منتظری؛

    4) آیت الله محقق کابلی؛

    5) آیت الله سید صادق شیزازی ، برادر مرحوم آیت الله سید محمد شیرازی؛ که این اواخیر فرزند آن مرحوم آیت الله سید رضاشیرازی هم به پدرش پسوست، روحش شان شاد، راهی شان پور رهرو باد.

    * آیت الله ظاهری هم به طلاب بی مدرک که شهریه رهبری را ندارند شهریه نمی دهند! 

     البته داستان مشکلات طلاب آزاد(یعنی طلاب که در مرکزجهانی پرونده ندارد) و طلاب که در مرکز پرونده دارند. مشکلاتی دارند که هیچ طلاب خارجی در ایران ندارند!.

    ü حضور زنان و دختران جوان معلمه ای گروه سرودی مدرسه خودگردان، در آن جمعیت فشرده که حتی جایی مناسبی برای اجرای سرود نبود، در میان انبوه جوانان و علماء و کسبه ... آنهم در مسجد، اصلا مناسب نمی نمود. برای همین یک مردار دلی که او را می شناسم، هیکل ورزشیش را جلو کشید، بدون هیچ مسئولیتی سعی در راهنمایی خواهران را داشت!....

    ü معرفی تک تکی، اعضاء گروه تباشی آنهم بوسیله سرگروه تباشی به حاج آقای محقق، دلچسپ نبود؛ حاج محقق که مشکلات مردم را می نویسد، نمی تواند حفظ کند، وای بحال روز اسامی!


    [ جمعه 87/3/17 ] [ 7:51 عصر ] [ 1000Hasani ] [ نظرات () ]
    .: Weblog Themes By WeblogSkin :.
    درباره وبلاگ

    دوستان! چند سالی در کشور خودم به نام افغانستان آواره تر از دیار دگرانم، حال این معنی را بر خویش دارم می­ قبولانم که برای مردم ما هجرت، سفر دور درازی است که انتهای آن محکمه عدل الهی است. لذا هروقت دلم از نا مردمی ها و نامردی های اطرافیان و سران بی سر و حاکمان متعصب سود جویِ کشورم ... می گیرد سراغ « سلام مهاجر » رفته دل نوشته های که قطرات دریای دل گرفتگی های هجران همیشه خانه بدوشی هست را باشما در میان می گذارم . باری عزیزان؛
    این جهان همچون درخت است‏ اى کرام
    ما بر او چون میوه‏ هاى نیم خام سـخـتـگـیرى و تـعـصـب خـامى است
    تا جنینى کار خون آشامى است
    موضوعات وب
    آرشیو مطالب
    امکانات وب


    بازدید امروز: 33
    بازدید دیروز: 82
    کل بازدیدها: 552172
    تماس با ما