فَذُبِحَ الطِّفلُ مِنَ الاُذُنِ الیَ الاُذُنِ
دلخراش ترین مصیبت کربلا، شهادت علی اصغر شش ماهه است. آن گونه که گفته شده: «تیر گلویی علی اصغر را برید» درست نیست، تیر به حلق؛ یعنی در دهان مبارک علی اصغر شش ماهه اثابت کرد، «فَذُبِحَ الطِّفلُ مِنَ الاُذُنِ الیَ الاُذُنِ»:«گوش تا گوش علی اصغر را برید»؛
اگر تیر در گلو اثابت کند، با بریدن گوش تا گوش جور در نمی آید، فقط میتوان گفت: گلوی طفل شش ماهه را برید.
امام حسین خون ها را در کف دست جمع می کرد و به آسمان می پاشید و می فرمود: خدایا، بر این قوم گواه باش، گویا نذر کرده اند احدی از خاندان پیغمبرت را باقی نگذارند.
در شرح چگونگی شهادت این طفل شیرخوار آمده است: امام حسین(ع) نزد خواهرش اُمِّ کلثوم آمد و به او فرمود: ای خواهر! تو را در مورد نگهداری کودک شیرخوارم، سفارش می کنم، زیرا او کودک شش ماهه است و مراقبت نیاز دارد.
ام کلثوم عرض کرد: برادرم، این کودک سه روز است که آب نیاشامیده از قوم برای او شربت آبی بگیر.
امام حسین(ع) علی اصغرش را در آغوش گرفت و به سوی قوم رفت، خطاب به قوم فرمود: "شما برادر و فرزندان و یارانم را کشتید، و از آنها جز این کودک باقی نمانده که از شدت تشنگی مثل ماهی، دهان باز می کند و می بندد، این کودک که گناهی ندارد، نزد شما آورده ام تا به او آب بدهید".
بعضی از لشکر، بعضی را سرزنش کردند و گفتند: اگر جرعه ای آب به این طفل برسد چه خواهد شد؟! در میان لشکر همهمه افتاد.عمر سعد دید نزدیک است که شورشی در میان لشکر افتد، رو به حرمله کرد و گفت: چرا جواب حسین را نمی دهی؟
گفت: امیر، جواب پدر را بگویم یا پسر را؟ (کنایه از اینکه پدر رانشانه بگیرم یا پسر را؟) عمر سعد گفت: مگر سفیدی گلوی طفل را نمی بینی؟
حرمله اسب خود را تاخت و بر بلندی آمد. از مرکب پیاده شد و تیری روانه آن طفل کرد.گویند آن طفل همچون مرغ سرکنده جان می داد.(سحاب رحمت 542).
ابی مخنف می نویسد: "فَذُبِحَ الطِّفلُ مِنَ الاُذُنِ الیَ الاُذُنِ/ آن تیر زهرآلود گوش تا گوش علی را برید" امام حسین خون ها را در کف دست جمع می کرد و به آسمان می پاشید و می فرمود: خدایا، بر این قوم گواه باش، گویا نذر کرده اند احدی از خاندان پیغمبرت را باقی نگذارند.
مصیبت جگر سوز علی اصغر(ع) به قدری بر امام حسین(ع) سخت بود که آن حضرت در حالی که گریه می کرد، به خدا متوجه شد و عرض کرد: " خدایا خودت بین ما و این قوم داوری کن، آن ها ما را دعوت کردند تا ما را یاری کنند ولی به کشتن ما اقدام می کنند."
دراین لحظه از جانب آسمان ندائی شنید: " ای حسین! در فکر علی اصغر نباش، هم اکنون دایه ای در بهشت برای شیر دادن به او آماده است"(معالی السبطین ج1 ص242).