سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سلام مهاجر
لینک های مفید
  • صفحه اصلی
  • ----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- -----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
     هست همان

    می خواستم در باره عید قربان بنوسم. مانده بودم چه بنوسم؟ البته از چیز های که معمولاً می نوسند که این عید یکی از اعیاد بزرگ اسلامی است و عند الله دارای مقامات عالیست ... این که عید قربان یک عید پولداریست درش جای شک و تردید نیست؛ سهم فقراء از آن چند لقمه گوشت قربانیست، باز هم جای شکرش باقیست!.

     اصلاً مشکل بنده در باره عید قربان نیست! مشکل اساسی در این است که بنده از روز که در ایران آمده ام درک و فهم عید ازم سلب شده است.! برای همین اگر رادیو تلویزیون نداشته باشی، در همان روز چشمت به کدام روز نامه نیفتد، اصلاً آمدن و رفته عید را متوجه نخواهید شد! در واقع عید در ایران به اندازه یک جمعه هم ارزش ندارد! البته به استثنای مفرغ عید مبارک و با عظمت نوروز که برای خودش نزد ایرانیان عظمت و اهمیت دارد که در وصف سیاهش همین بس که سیزده روز از ایرانیان دین و ایمان، پول فراوان، از طلا با ارزشتر، عمر جوانان، چیز های از ایرانیها می گیرد غیر قابل بیان، اگر بگم بدآموزی های دارد بی پایان!! ... بدتر از آی خدا! تأثیر آن به مهاجران افغان ... اگر حیات توفیق ما را رفیق شد در زمان سیاه خودش با به درد دل خواهم نشست!. طلب شما انشاء الله.

    ... هنوز خاله خورشید عید در پشت کوه که نه! پشت آپارتمانهای آسمان خراش پولدار ها برای بالا آمدن و دست سخاوت کشیدن بر صورت خانه های فقیرانه ما، دست و پنجه نرم می کرد که جلو کامپیوتر بی میزم خاب ربود!  اما هنوز فکر و خیال نوشتن به مناسبت عید قربان را از دست نداده بودم! که خانم شروع کرد به هول دادن من که پاشم برم آن گوشه خانه بخابم ... تازه خابم سنگین شده بود که خانم دوباره بدارم کرد و گفت : شوهر خواهرم دوش گرفتند تو هنوز در این روز عید خابی ؟!

    - مگر ما عید هم داریم ؟

    - چرا عید نداشته باشیم؟

    - آخر  خانم! ما افغانی ها که نمی توانیم عید داشته باشیم!! ... وقت به همسرم نگاه کردم و به دخترک خوشکل و نازم که مثل غنچه در میان برگ، تو لباس قشنگ و سفید و تمیزش چون ماه در  سقف آغوش مادرش می درخشید؛ پریدم و قاپدم ... ای گل بهشتی! ماه پاره! مامان بابا! ...

    در خاب دیدم سال ها پیش

             شد پاره پاره یک ماه

      یک تکه اش افتاد زمین

    گشتم و گشتم رسیدم قله ای بابا

     گفتم کجاشد آن ماه پاره ؟

    گفت : برو پاین تو دامنم ورزگان

     هنوز نیافته زمین، میاد تو خونه شما

    قسم می خورم به مادرش ماه

    که هست همان "مه پاره" دادش، "راحله" ما!


    [ چهارشنبه 87/9/20 ] [ 12:44 صبح ] [ 1000Hasani ] [ نظرات () ]
    .: Weblog Themes By WeblogSkin :.
    درباره وبلاگ

    دوستان! چند سالی در کشور خودم به نام افغانستان آواره تر از دیار دگرانم، حال این معنی را بر خویش دارم می­ قبولانم که برای مردم ما هجرت، سفر دور درازی است که انتهای آن محکمه عدل الهی است. لذا هروقت دلم از نا مردمی ها و نامردی های اطرافیان و سران بی سر و حاکمان متعصب سود جویِ کشورم ... می گیرد سراغ « سلام مهاجر » رفته دل نوشته های که قطرات دریای دل گرفتگی های هجران همیشه خانه بدوشی هست را باشما در میان می گذارم . باری عزیزان؛
    این جهان همچون درخت است‏ اى کرام
    ما بر او چون میوه‏ هاى نیم خام سـخـتـگـیرى و تـعـصـب خـامى است
    تا جنینى کار خون آشامى است
    موضوعات وب
    آرشیو مطالب
    امکانات وب


    بازدید امروز: 30
    بازدید دیروز: 22
    کل بازدیدها: 568530
    تماس با ما