سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سلام مهاجر
لینک های مفید
  • صفحه اصلی
  • ----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- -----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

    سرای عدالت

    نویسنده :reza hassani
    تاریخ:دوشنبه 4 شهریور 1398-08:59 ق.ظ

     

    سرای عدالت / ایمان و بلایا
    خیلی وقت پیش ها که پسربچه ای ده و دواوزده ساله بیش نبودم، خانم های جوان میامد و ازم می خواست که روی تیکه پارچه های «پوشِ کورتی»(کوت) و امثال آن که «گُل دوزی» کرده بودند، شعری، متنی، چیزی بنویسم تا بی دوزند! البته من خط خوبی نداشتم، اینکه چرا دختران و خانم های جوان به من مراجعه می نمودند با اینکه پسرانِ بزرگتر از من که کلاس و درس شان از من بالاتر بودند و خط شان هم بهتر، ولی به آنان مراجعه نمی نمودند. آن موقع فکر می کردم، چون من شیخ هستم و بابام آخوند است به جهت به من مراجعه می کنند؛ ولی نه، الان بعد از سی سال می فهمم که چون نابالغ و بی غرض و مرض بوده ام، به بنده مراجعه می کرده اند.
    سرای عدالت یا عکس های از دو قبرستات
    آری! من هم که اطلاعات عمومی ام نسبت به شعر، کلمات کوتا و متن های متین اخلاقی کم بود، لذا از بابای مرحومم کمک می گرفتم. یکی از شعرهای خیلی جالب و ساده و با محتوایی که از پدر مرحومم گرفته بودم و خیلی مشتری داشت، «سرای عدالت» بود:

    به قبرستان گزرکردم کموبیش ** بی دیدم مرده ای دولت مند و درویش

    نه درویشی بی دیدم بی کفن بود ** نه دولت مند برد از یک کفن بیش

    آری! امروز توفیق اجباری ای ما را رفیق شد که دو قبرستان دولت مند ، درویش یعنی فقیر را سر بزنم. «بهشت زهرا»، مسیر معمولی بنده به تهران بود، لذا موفق شدم یک دوری به حرم حضرت امام خمینی(س) و فرزند مرحوم ایشان سید احمد بزنم و فاتحه ای بخوانم و عکسی هم گرفتم. رفتم تا قبرستان غیر مشهور و فقیر نشینی واقع در محله ای «چهاردانگه»، شهرک صنعتی، تهی شهرک، امام زاده طاهر(ره) که در آنجا دختر مرحوم عمویم، مرحومه مریم کربلایی حسینی آرام گرفته است.


    ادامه مطلب


    [ دوشنبه 98/6/4 ] [ 10:34 صبح ] [ 1000Hasani ] [ نظرات () ]
    .: Weblog Themes By WeblogSkin :.
    درباره وبلاگ

    دوستان! چند سالی در کشور خودم به نام افغانستان آواره تر از دیار دگرانم، حال این معنی را بر خویش دارم می­ قبولانم که برای مردم ما هجرت، سفر دور درازی است که انتهای آن محکمه عدل الهی است. لذا هروقت دلم از نا مردمی ها و نامردی های اطرافیان و سران بی سر و حاکمان متعصب سود جویِ کشورم ... می گیرد سراغ « سلام مهاجر » رفته دل نوشته های که قطرات دریای دل گرفتگی های هجران همیشه خانه بدوشی هست را باشما در میان می گذارم . باری عزیزان؛
    این جهان همچون درخت است‏ اى کرام
    ما بر او چون میوه‏ هاى نیم خام سـخـتـگـیرى و تـعـصـب خـامى است
    تا جنینى کار خون آشامى است
    موضوعات وب
    آرشیو مطالب
    امکانات وب


    بازدید امروز: 52
    بازدید دیروز: 228
    کل بازدیدها: 567346
    تماس با ما