سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سلام مهاجر
لینک های مفید
  • صفحه اصلی
  • ----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- -----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

    مراسیم عید مبعث در « مجمع  امید فردا »

    باری! بخش مسابقه چنان جذاب و پور شور بود که همسرم می گفت : «من فکر کردم تو دعوا راه انداخته ای»!گزارش؛ رضاحسنی

    قبل از طرح سوال تذکر میدادم که فقط جوانان و  نوجوانان جواب بی دهند؛ ولی آن قدر جذاب و پور شور و شوق آفرین بود که گاهی پیره مرد شست ساله هم یادش می رفت که عمری است از جوانیش گذشته است! بویژه سوالهایی بخش سیاسی تاریخی افغانستان، چون سوالهای این بخش مربوط به همین نسل قربانیان نازیسم پشتون می شد، که آنها تنها پاسخ آن سوالها را میدانیست و می فهمید! بلکه چشیده و کشیده بودند!‌. مثلاً از جمله سوالها این بود : «کله منار» از آثار باستانی یکی از سلاطین خوب و خوشنام افغانستان می باشد که هیچ زاغی دلش از او بی داغ نیست، بگویید این پادشاه از کدام چهار تیره قومی مشهور افغانستان بوده و اسمش چیست؟» که یک پیره مرد حدوداً شست و پنج ساله از جلو درب ورودی داد زد : عبد الرحمان... عبد الرحمان... از قوم پشتون!!

    حجة الاسلام و المسلمین حاج آقای رحمانی... یک هفته پیش از فرارسیدن سال روز عید مبعث، شبی مبایلم به صدا در آمد و دیدم پیام کوتاهی از مسئول محترم «مجمع امید فردا» است که به بنده دستور برگزاری مراسیم عید سعید مبعث را داده است!.

    خدا یا مکانی مراسیم کجا باشد؟ هزینه چه قدر لازم است؟ ... مهیم ترین دغدغه خاطر من کیفیت بدیع مراسیم بود، می خواستم یک مراسیمی برگزار شود که از شیوه کلیشه ای تکراریی یک سویه متکلم وحده ای سخنرانی سنتی متفاوت تر و  جذاب تر باشد! در این زمینه با مسئول فرهنگی صحبت کردم و طرحم را با ایشان در میان گذاشتم. ایشان ضمن تأیید نظر بنده به نکته مهیم تری تکیه کرد و آن این که می باید به مسئول مالی تماس بی گیری که وضعیت صندوق چگونه است؟ آیا توانایی پشتوانه برنامه که می گویی دارد یانه؟...

    با مسئول مالی که تماس گرفتم، صندوق را تقریبا خالی گزارش کرد ... ماندم که چه کار کنم؟ «یا رسول الله مدد»! بالاخره این مراسیم با همین کفیت برگزار شود؛ اما این که هزینه اش را از کجا باید تهیه کنم؟ با این جیب و صندوق خالی مجمع؛ یا رسول الله مدد! فکری به ذهنم آمد و به مسئول فرهنگی تماس گرفتم که این جمعه حتماً دوستان در کلاس قرآن تشریف بیاورند و مسئول محترم ارتباطات هم دوستان را مطلع نمایند که جمع شوند؛ برای تأمین هزینه مراسیم باید دست به جیب اعضاء شد؛ و آن این که تمام اعضاء بدون در نظرداشت حق العضویت می باید هر نفری الزاما مبلغ فلان را صرفا بخاطر هزینه مراسیم عید مبعث بی پردازند! ... نقشه کار گر افتاد، برخی اعضاء از جمله یک عضو غیر طلبه ما خیلی بیشتر از مبلغ تعیین شده را پرداخت و مسئولیت تدارکات و حتی تعیین مکان مراسیم را هم ایشان به عهد گرفت!

    آری! «دو صد گفتار نیم کردار ناید» «مزد آن گرف که جان برادر کارکرد» تمام برنامه ها با جزئیاتش در میان اعضاء تقسیم کار شد. از جمله جنبه های بدیع این مراسیم، طرح مسابقه اعتقادی سیاسی، در میان جوانان نوجوانان بود که می باید سوالها در سطح فکری راهنمایی(صنف هفت) و دبرستان (تا صنف دوازده) طراحی می شد. بخش اعتقادات دینی را مسئول محترم فرهنگی بدو ش گرفت و بخش سیاسی تاریخی آنرا به عهده بنده گذاشته شد. مجری مسابقه هم بنده تعیین شدم.

    باری! بخش مسابقه چنان جذاب و پور شور بود که همسرم می گفت : «من فکر کردم تو دعوا راه انداخته ای»! قبل از طرح سوال تذکر میدادم که فقط جوانان و  نوجوانان جواب بدهند؛ ولی آن قدر جذاب و پور شور و شوق آفرین بود که گاهی پیره مرد شست ساله هم یادش میرفت که عمری است از  جوانیش گذشته است! بویژه سوالهایی بخش سیاسی تاریخی افغانستان، چون سوالهای این بخش مربوط به همین نسل قربانیان نازیسم پشتون می شد، که آنها نه تنها پاسخ سوالها را میدانیست و می فهمید! بلکه چشیده و کشیده بودند!‌. مثلاً از جمله سوالها این بود : «کله منار» از آثار باستانی یکی از سلاطین خوب و خوشنام افغانستان می باشد که هیچ زاغی دلش از او بی داغ نیست، بگویید این پادشاه از کدام چهار تیره قومی مشهور افغانستان بوده و اسمش چیست؟» که یک پیره مرد حدوداً شست و پنج ساله از جلو درب ورودی داد زد : عبد الرحمان... عبد الرحمان... از قوم پشتون!! گاهی خودم که مجری برنامه بودم که نباید از از وقت تعیین شده خارج می شدم، و حتی به دیگران را هم من باید تذکر می دادم، ولی در بخش مسابقه، با پاسیخ دهند گان چنان گور می گرفتم و قاتی می شدم که زمان یادم می رفت! دستش درد نکند مسئول فرهنگی که در کنارم بود و تذکر میداد؛ با آن وجود هم همین بخش جلسه را به اذان مغریب وصل کرد!.

    سخنران جلسه که جناب حجة الاسلام و المسلمین حاج آقای رحمانی، مرد صحنه و عمل بود، بر خلاف پیش بینی ما که ممکن است بخش سخنرانی کسیل کننده ترین بخش برنامه باشد. از آنجای که ایشان ناخن سخنش را گذاشته بود روی درد ملت و مردم مظلوم ما، از صحنه های روز جاری که چه برما می گذرد؟ و این روز سیاه ما از چه تاریخی بوسیله چه کسانی رقم خورده است؟ جلسه شده بود مذرعه گل آفتاب گردان که همه چهره با سکوت و تعجب چرخیده بود بسوی آفتاب سخنگویی درد مند، حاج آقای رحمانی.

    باید از حسن انتخابی چنین سخنران دردمند و  آگاهی مسئول فرهنگی جناب حجة الا سلام و المسلمین حاج آقای رجایی، تشکر قدر دانی نمود.

    تنظیم گزارش؛ از  رضاحسنی

     


    [ پنج شنبه 87/5/10 ] [ 7:44 صبح ] [ 1000Hasani ] [ نظرات () ]
    .: Weblog Themes By WeblogSkin :.
    درباره وبلاگ

    دوستان! چند سالی در کشور خودم به نام افغانستان آواره تر از دیار دگرانم، حال این معنی را بر خویش دارم می­ قبولانم که برای مردم ما هجرت، سفر دور درازی است که انتهای آن محکمه عدل الهی است. لذا هروقت دلم از نا مردمی ها و نامردی های اطرافیان و سران بی سر و حاکمان متعصب سود جویِ کشورم ... می گیرد سراغ « سلام مهاجر » رفته دل نوشته های که قطرات دریای دل گرفتگی های هجران همیشه خانه بدوشی هست را باشما در میان می گذارم . باری عزیزان؛
    این جهان همچون درخت است‏ اى کرام
    ما بر او چون میوه‏ هاى نیم خام سـخـتـگـیرى و تـعـصـب خـامى است
    تا جنینى کار خون آشامى است
    موضوعات وب
    آرشیو مطالب
    امکانات وب


    بازدید امروز: 84
    بازدید دیروز: 39
    کل بازدیدها: 567150
    تماس با ما