سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سلام مهاجر
لینک های مفید
  • صفحه اصلی
  • ----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- -----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

    کودکان خیابانی کابل

     

    تصویر برای فهم مطلب است.... او را از خود دور کرد. من دستم و در جیبم کردم چیزی بدرد بخور نبود به آن دخترک دادم، ولی خاطره دولت کارمل و نجیب بیادم آمد...

    ... غروب سه شنبه امروز، 21/10/1389 هوای کابل، بخاطر یک برف خیلی کم دیمشب باریده بود، بسیار سرد و خاک باد است؛ به همین جهت با تاکسی از پیش ولایت کابل راهی کوته سنگی شدم. فلکه کوته سنگی که رسیدیم، خیلی شلوق و بیروبار بود. بچه های ده، دوازده ساله با عجله شروع می کردند به پاک کردن شیشه های موترها، به امید آن که "موتروان ها"(رانندگان) چیزی به آنها بدهند. در آن میان یک دختر بچه تقریباً ده ساله که نمیدانم تاجک بود یا افغان(پشتون)، شروع به پاک کردن شیشه تاکسی که من سوار بودم کرد. ولی متأسفانه تاکسی وان، همانطور که بقیه شیشه پاک کن ها را چیزی نمیداد، به این دخترک هم چیزی نداد. از آنجای که راه بندان کمی طول کشید و دخترک پشت سرهم به شیشه بغل دستی سمت راننده، دستمال می کشید و سماجت می کرد که راننده چیزی به او بی دهد؛ اما "موتروان" بی انصاف چیزی که نداد هیچ، با عصبانیت گفت: برو آن طرف جلو دید مرا نگیر ... او را از خود دور کرد. من دستم و در جیبم کردم چیزی بدرد بخور نبود، به آن دخترک دادم، ولی خاطره دولت کارمل و نجیب بیادم آمد، مرستون و یتیم خانه ای که در آن دوران بود، که کودکان فقیر و بی سرپرست را جمع آوری می کردند، در پرورشگاه موسوم به "مرستون" واقع در افشار سیلو که ما بچه های دارای سرپرست فقیر به کیفیت و کمیت امکانات خوب در اختیار آنها قرار داشت، غبطه می خوردیم! چون کودکان و نوجوانان "مرستون" (پرورشگاه) هم مکتب داشتند و هم لباسهای شیک خوب و هم غذای با کیفیت و فراوان در دست رس شان بود.

    لذا نتوانستم احساسات خودم را مخفی نگه بیدارم، خطاب به راننده گفتم: زمان حکومت ببرگ و کارمل، این بچه های بی سرپرست و فقیر را در مرستون جمع می کردند، اما سران بی سر دولت اسلامی کنونی ما، با بالاکشیدن حق حقوق این مظلومان، به جیب و ثروت اندوزی خود می اندیشند و بس ...

     


    [ چهارشنبه 89/10/22 ] [ 10:44 صبح ] [ 1000Hasani ] [ نظرات () ]
    .: Weblog Themes By WeblogSkin :.
    درباره وبلاگ

    دوستان! چند سالی در کشور خودم به نام افغانستان آواره تر از دیار دگرانم، حال این معنی را بر خویش دارم می­ قبولانم که برای مردم ما هجرت، سفر دور درازی است که انتهای آن محکمه عدل الهی است. لذا هروقت دلم از نا مردمی ها و نامردی های اطرافیان و سران بی سر و حاکمان متعصب سود جویِ کشورم ... می گیرد سراغ « سلام مهاجر » رفته دل نوشته های که قطرات دریای دل گرفتگی های هجران همیشه خانه بدوشی هست را باشما در میان می گذارم . باری عزیزان؛
    این جهان همچون درخت است‏ اى کرام
    ما بر او چون میوه‏ هاى نیم خام سـخـتـگـیرى و تـعـصـب خـامى است
    تا جنینى کار خون آشامى است
    موضوعات وب
    آرشیو مطالب
    امکانات وب


    بازدید امروز: 507
    بازدید دیروز: 51
    کل بازدیدها: 565929
    تماس با ما