سلام مهاجر | ||
قسمت دوم غربیه کیه؟
آقا: دخترتان شوهر دارد؟ حاجی با کمی تعلل مجبور می شود که بگوید: بلی! ولی ... دکتر حرفش قطع کرده می گوید: حتماً طلاق داده ها؟ حاجی: نه آقای دکتر! فرار کرده، فرار!!!. دکتر: کجا فرار کرده. حاجی: از همان کشور که آمده بود، رفته است. دکتر: افغانستان رفته است؟ حاجی: نه آقای دکتر! نمیدانم از انگستان آمده بود که از امریکا آمده بود، نمیدانم از کجا آمده بود، به همانجا برگشته است. دکتر: باید هم فرار کند!! قبل از آن که دختر شما ازدواج کند، مریضی و بیماری خاصی نداشت؟ حاجی: نه آقای دکتر. دکتر: وقت که دخترت می خواستی شوهر بدی، ازد دختر و دامادت، آزمایش قبل ازدواج گرفتی؟ حاجی: نه آقا دکتر! ما افغانی های این چیز ها را نداریم. حاجی می گوید: دکتر، با حالت گرفته غمگین، از پشت میزش بلند شد و آمد طرف من، دستش گذاشت روی شانه من، خیلی با مقدیمه سازی و مهربانی گفت: آقا! دختر شما قابل درمان نیست ... بلافاصیله حرف دکتر را قطع کرده گفتم: دخترم چه شده؟... دکتر: ... پیره مرد دخترت از شوهرش، "ایز" گرفته است ... حاجی سخن دکتر را قطع کرده می گوید: آقای دکتر! بخدا دخترم از آن نامرد هیچی نگرفته، آن نامرد حتی مصارف عقد و نامزدی اش را هم از من گرفته است ... داکتر حرفای ارهم درهم حاجی را قطع کرده می گوید: پیره مرد! "ایز" یک نوع بیماری مسری است که از طریق ازدواج، از مرد که مبتلا به "ایز" باشد به زن سرایت می کند، اگر زن "ایز" داشته باشد مرد را به این بیماری خطرناک کشنده مبتلا می کند ... حاجی حرفای دکتر را قطع کرده، از جایش بلند می شود و باصدای بلندی می پرسد: یعنی آقای دکتر دخترم جور نمی شود؟! ... .... راوی می گوید: آمدم افغانستان، خانواده پسره هرچه از حال احوال دختره پرسید چیزی نگفتم و خودم را بی خبر نشان دادم ... بالاخره چند هفته بعد به نامزدی و عقد پسره دعوت شدم، دیدم با دختری عقد بست که مهریه اش برایم کاملاً باور نا کردنی بود! چون بنده برای یک چنین دختری، در این دوره رزما نه، در دو کشور افغانستان و ایران ندیده و نشنیده بودم که امروز داشتم توافق نامه ازدواج می نوشتم! مهره را از بس کمی سه بار اشتباه نوشتم!! تا آن که عاقد به صراحت مرا متوجه کرد که آقا! مهر خانم، مبلغش این است و به اضافه یک شاخه نبات و قرآن کریم!! ... البته اشتباه در این بود که برایم قابل باور نبود که مهر یک دختر تحصیل کرده با کمال جمال این قدر کم باشد ... !! در این جا، به نکته پی بردم که خداوند چه لطفی و جبرانی بزرگ در جای گزینی بگانگان به جای دوری نزدیکان بگانگان نا آشنایان دارد!! پسره اگر نصف زندگی ای خانوادگی اش را می فروخت، به پای دختر عمویش میریخت فکر نمی کنم باز هم موفق به ازدواج با او می شد ... لذا آن لطف عنایت که از ناحیه دختر عمو و عمو برایش میرسید، خداوند بیشتر و بهترش را هم نصیب کرد. ... لذا امرالمؤمنین علی (ع) با قاطعیت می فرماید: «من ضیعه الاقرب أتیح له الابعد» کسی را که خویشاوندان نزدیک، ترکش کنند، کسان بسیار دور، به او خواهند رسید. یعنی خداوند مقرر کرده و اراده اش بر این تعلق گرفته است که برای هر چیزی علت و سببی قرار دهد تا، بدان وسیله و با وجود آن سبب آن چیز ضرورت پیدا کند. چون اکثر وقتها نزدیکترین افراد خاندان و فامیل انسان برای منافع و کار های لازم او اقدام می کنند، در حکمت خداوندی مقرر نشده است که جز از طریق آن سودی عاید انسان شود، بناچار اگر آنها وی را ترک گویند و رها سازند، باید خداوند کسانی را از افراد بسیار دور و بیگانه مقدر و معین کند تا مصالح و کمک و یاری او را عهده دار شوند. [ دوشنبه 89/9/29 ] [ 4:26 عصر ] [ 1000Hasani ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |