سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سلام مهاجر
لینک های مفید
  • صفحه اصلی
  • ----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- -----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

     چهره واقعی و مارایی تعصب

    برای ایرانی ها،ایرانیت مهیم است یا اسلامیت؟

    ... من از لب جاده خودم و کنار کشیده از جوب رد شدم و در پیاده رو، خودم را آماده کردم که جواب این حرکت بی ادبانه فزیکی را فزیکی بی دهم! من وقت عصبانی شوم چندان به ضرباتم کنترل ندارم، بیشتر اتومات عمل می کند ! این عمل اتوماتیکی خیلی وقت ها کاردستم می دهد !

    ساعت دویی بعد از ظهر تابستان گرم  قم است. به اصطلاح سرو وضعم و جورکرده ام که برم تهران و مسائل و مشکلات خانوادگی دختر یکی از بستگانم را با خانواده همسرش شکر آب شده است، برسی کرده تا راه حل های مناسب در جهت سازش پیدا کنیم... ساعت های نزدیکی های بعد از ظهر قم هم با گرمای ظهر قم فرق نمی کند. در بلوارشاهد جنب به اصطلاح پارک امام حسین منتظر اتوبوس نیروگاه به حرم یا میدان هرکدامش پیش آید خوش آید هستم؛ استگاه خلوت هست و خیابان هم خلوت است! چون گرمای ظهر قم محسوب میشود، گرمای ظهر قم با نیمه شب آن چندان فرق نمی کند! همین طور که منتظرم هنوز بیست دقیقه ای از انتظارم نگذشته بود که یک ماشین سمند سورمه ای که راننده او همرنگ ماشنش بود! یخنش باز و ریش های جوگندمی که اگر بلندی سبیلش نبود با ملاعمرخان چندان توفیر نداشت، فقط آن که از قیافه اش پیدا بود، اهل دود و دم است! آمد جلو من تورموز کرد، در حال که قیافه مأمور لباس شخصی ها را در به خود گرفته سرش نزدیک پنجره صندلی شاگرد راننده آورد و با قیافه عبوس و تهدید گونه ازم من پرسید چه کارمی کنی؟ کارت داری؟ !!! من باحالت خیلی به اصطلاح خول مآبانه فقط به سوال اولش جواب گفتم : بی کارم. باز دوباره سوال دومش را با عصانیت و تهدید بیشتر تکرار کرد ! گفتم : نه !

    با عصبانیت از ماشین آمد پاین و چنگ انداخت به یخنم و گفت : بده کارت! بیا بالا! ... من از لب جاده خودم و کنار کشیده از جوب رد شدم و در پیاده رو، خودم آماده کردم که جواب این حرکت بی ادبانه فزیکی را فزیکی بدم! من وقت عصبانی شوم چندان به ضرباتم کنترل ندارم، بیشتر اتومات عمل می کند ! این عمل اتوماتیکی خیلی وقت ها کاردستم می دهد ! اما خدا لطف کرد وقت که زدم او گردنش را چرخواند و مشتم به پشت کله اش اصابت کرد و مبایلش از دستش افتاد خود هم دورش چرخید و به سختی خودش سرپا نگهداشت و برگشت به سمت ماشینش، صندق عقب ماشینش را باز کرد و یک چهار سویی که به صورت علامت جمع از وسط باهم چسپیده شده بود در آورد و آمد به سمت من که مرا با آن بزند ! من که مطمئین بودم کاری ازش برنمی آید، گفتم : آقا برو دگه، برو، والامیزنم !! ... خوب فهمید که دست از پاخطاکند کاردستش میاد. همین طور منتظر فرصت بودم و دور برم را می پلکیدم که یک ضربه بی نشانه پردرد بهیش بزنم که عالیش کنم اشتباه کرده است بی گدار به آب زده و به گرداب افتاده است ! که یک موتوری با خانمش سر رسید که دیگر مناسب ندیدم، داد زدم که دوزد! دوزد! ... خانمه از موتور که پیاده شد گفت : آری! آری! این آقا یک دفعه می خواست کیف مرا هم بی رباید!! ... من هم به داد و بدادم ادامه دادم و مردم از این طرف آن طرف با وجود خلوت بودن جمع شدند، از جمله چند جوانک لاط و معتاد ترک که بلافاصله با آن دوزده کتک خورده شروع کردند به ترکی صحبت کردن؛ او که دست و پا شده بود رفت از داشبرد ماشینش یک کاغد آچار کپی شده ای را در آورد شروع به داد غال کردن که این افغانی از من خانه گرفته ازم طلب کار است ... گفتم : غلط کرده این دوزد است، دوزد! به صد و ده زنگ بزنید تا پلیس بیاد معلوم شود که من بدهکارم یا این آقا دوزد تشریف دارد! غیر از لاط و پات چند نفر آدم به ظاهر نورمال هم آمده بودند و شاهد جریان بودند ... ولی دوزده با چند تا جوانک لاط و معتاد که تلاش می کرد به جریان دخالت کند و او را از دستم خلاص کند. اما دیگه دیر شده بود ! من شماره اش را برداشته بودم که آن خانمه هم شماره را اش را برداشته بود.

    خلاصه؛ به هرصورت می خواستم به صورت مستند و قانونی از چند نفر استشهاد بی گیرم و خوب دنبال کنم، تا از امنیت و قانونیت ... اسلام و ضعفاء حمایت کرده باشم ...

    اما متأسفانه بخاطر افغانی بودن من یک نفر هم حاضر نشدند که استشهاد امضاء کنند !

    البته این نکته مربوط به مردم عادی ایرانی ها نیست، بلکه حتی خواص ایرانی یعنی طلاب و روحانیانی را دیدم که مسئول بودند و دیدند که فلان ایرانی علیه طلاب یا طلبه ایرانی تخلف کرده است که اگر آنها راستش را می نوشت او و امثال آن محکوم می شد، بخاطر عرق و تعصبات ایرانی بودن از امضاء و شهادت خود داری کردند؛ در به عکس علیه افغانی به نفع افغانی حتی به دروغ شورای محل و مسئول بسیج امضاء و استشهاد دروغ امضاء کردند که باز هم مستند دارم. تا آن جا که دروغ آنها تا آن حد اشکار بود که دادگاه طبق استشهاد شهود ایرانی علیه افغانی حکم صادر نکرد!! ...

    حال آن که در شرع مقدس اسلام شهادت ندادن، همسان شهادت دروغ از گناهان کبیره محسوب می شود.


    [ جمعه 88/4/19 ] [ 6:33 صبح ] [ 1000Hasani ] [ نظرات () ]
    .: Weblog Themes By WeblogSkin :.
    درباره وبلاگ

    دوستان! چند سالی در کشور خودم به نام افغانستان آواره تر از دیار دگرانم، حال این معنی را بر خویش دارم می­ قبولانم که برای مردم ما هجرت، سفر دور درازی است که انتهای آن محکمه عدل الهی است. لذا هروقت دلم از نا مردمی ها و نامردی های اطرافیان و سران بی سر و حاکمان متعصب سود جویِ کشورم ... می گیرد سراغ « سلام مهاجر » رفته دل نوشته های که قطرات دریای دل گرفتگی های هجران همیشه خانه بدوشی هست را باشما در میان می گذارم . باری عزیزان؛
    این جهان همچون درخت است‏ اى کرام
    ما بر او چون میوه‏ هاى نیم خام سـخـتـگـیرى و تـعـصـب خـامى است
    تا جنینى کار خون آشامى است
    موضوعات وب
    آرشیو مطالب
    امکانات وب


    بازدید امروز: 151
    بازدید دیروز: 39
    کل بازدیدها: 567217
    تماس با ما