سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سلام مهاجر
لینک های مفید
  • صفحه اصلی
  • ----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- -----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

    آیا بی.بی.سی یک رسانه بیطرف است؟

    21/7/2008 کد خبری : 252 

    حمید احمدی                                                           

    ·        من خود از زبان یکی از کارمندان بی بی سی شنیدم که وقتی بحران در اوج بود، در بهسود و دایمیرداد، خانه ها می سوخت و مواشی ها به غارت رفته بود، آنها پیشنهاد تهیه گزارشی در این باره را دادند؛ اما رییس دفتر بی بی سی کابل، آقای اسماعیل سعادت که خود به نظر می رسد از پشتون های افراطی باشد و زندگی چند ساله در غرب هنوز مدنیت را به وی نیاموزانده و زنگار قبیله گرایی و برتری طلبی را از روح وی نزدوده، می گوید که این مسآله ارزش خبری ندارد و گذشته از آن یک مسآله داخلی است و ما نباید به مسایل قومی دامن بزنیم.

    ·        سپردن بخش دری و پشتوی بی بی سی به پشتون ها هم بدون انگیزه نباشد. تا آنجا که بسیاری از کارمندان بخش دری را نیز پشتون ها تشکیل می دهند که با ادبیات زبان دری تا حد زیادی بیگانه اند.

    بیطرفی اصل بسیار کلیدی و مهمی است که یکی از مبناهای اساسی ژورنالیزم امروز را تشکیل می دهد. بنابراین اصل، یک رسانه در تمام حوادث، درگیری ها، اختلافات، منازعات و جریان های سیاسی و خبری موظف به رعایت اصل بیطرفی و انتقال سالم، متعادل (بیلانس) و بیطرفانه اخبار جنگ و حوادث به مردم میباشد.

    رسانه ها به طور کلی به دو دسته تقسیم میشوند: رسانه های وابسته یا دولتی و رسانه های غیر وابسته یا غیر دولتی

    بر همگان آشکار است که رسانه های از نوع اول معمولاً بلندگوهای تبلیغاتی دستگاه حاکم هستند که همیشه به تقدیس و تکریم اراکین حکومتی و یا نشر اخبار و مطالبی می پردازند که در راستای فریفتن مردم و کشاندن اذهان عمومی به سویی که دولتمداران می خواهند جهت دهی شده است. نمونه آن رسانه های دولتی ایران، صدای آمریکا و رادیو تلویزیون به ظاهر ملی افغانستان است.

    و اما در این میان رادیوی بی بی سی چه جایگاهی دارد؟ آیا مردم افغانستان به این رسانه اعتماد دارند؟ راستی بی بی سی یک رسانه آزاد است یا حکومتی؟

    بدون تردید بی بی سی در میان مردم افغانستان از جایگاه ویژه ای بر خوردار است. حضور نسبتاً گسترده و قدمت طولانی این رسانه در قضایای افغانستان،و همچنان اخبار دقیق و منظم این رسانه از حوادث کودتای داوود خان تا امروز اعتبار ویژه ای را نصیب این رسانه کرده است و بالاتر از آن معمولاً معیار قضاوت ها، و حتی برنامه ریزی های خورد و کلان اشخاص، شرکت ها، سازمان ها و حتی تصمیم گیری های دولت قرار می گیرد.

    اما آیا واقعاً بی بی سی می تواند یک رسانه صد در صد بی طرف باشد؟ برای اطلاعتان باید بگویم که قسمت اعظم درآمد هنگفت و مصارف سرسام آور شبکه جهانی بی بی سی از طرق مالیات تلویزیونی مردم بریتانیا و از کانال وزارت خارجه تأمین می شود. یعنی وابستگی تام مالی به دولت بریتانیا.

    حالا آیا باز هم میتوان گفت که بی بی سی صد در صد بی طرف است؟

     نظریه ای است که می گوید: بی بی سی 99? خبر راست را نشر می کند که بتواند یک خبر دروغ را  راست گونه جلوه داده منتشر کند. همیشه دقیق ترین اخبار با در نظر داشت اصل بی طرفی تهیه و نشر شود تا اعتماد عمومی و جهانی را به دست آورد و بعد در مسایل بسیار کلیدی و حساس با توجه به اعتبار از قبل به دست آمده بتواند اذهان عامه را به سویی که اربابانش می خواهد جلب کند و یا برعکس از سویی منحرف کند.

    نمونه بارز آنرا می توان در تحریم پوشش خبری و سکوت مرگبار بی بی سی از حوادث تلخ و فاجعه بار حمله طالبان مسلح کوچی نما به بهسود و دایمیرداد به وضوح مشاهده کرد که در همنوایی با رادیو تلویزیون ملی و بیشتر رسانه های دولتی و یا قوم گرای فعال کنونی بی خانمان شدن بیش از 20000 خانواده بی دفاع روستایی بومی را نادیده گرفتند. حال آنکه چند هفته قبل به خاطر پوشش خبری آوارگان البرز که از فرط گرسنگی خانه و کاشانه خود را رها کرده بودند و به نزدیکی مزار شریف پناه آورده بودند، از جانب نهادهای داخلی و بین المللی مدال های تقدیر دریافت کرد.

    کشته و زخمی و اسیر شدن تعداد زیادی از باشندگان بومی آن مناطق از دید آنها ارزش خبری نداشت تا در برنامه های روزانه خود بگنجانند. من خود از زبان یکی از کارمندان بی بی سی شنیدم که وقتی بحران در اوج بود و در بهسود و دایمیرداد خانه ها می سوخت و مواشی ها به غارت رفته بود، آنها پیشنهاد تهیه گزارشی در این باره را دادند اما رییس دفتر بی بی سی کابل، آقای اسماعیل سعادت که خود به نظر می رسد از پشتون های افراطی باشد و زندگی چند ساله در غرب هنوز مدنیت را به وی نیاموزانده و زنگار قبیله گرایی و برتری طلبی را از روح وی نزدوده، می گوید که این مسآله ارزش خبری ندارد و گذشته از آن یک مسآله داخلی است و ما نباید به مسایل قومی دامن بزنیم.

    حالا این سؤال مطرح می شود که اگر بی بی سی بی طرف است چکار دارد که این مسآله قومی است یا نه؟ مگر وقتی کسانی کشته یا آواره می شوند، وقتی صدها نیروی نظامی دولتی به منطقه اعزام می شوند خبر نیست؟ مگر بی بی سی به عنوان یک رسانه موظف به انعکاس خبر نیست؟ مگر قضاوت ها و پیامدهای اخلاقی به عهده شنونده ها و بیننده ها نیست؟

    اگر در دور افتاده ترین روستاهای قندهار ، نورستان و پکتیا ، زابل و هلمند، از بینی یک پشتون خونی ریخته شود و یا تعدادی نظامی وابسته به طالبان کشته شود گوش فلک کر می شود که غیر نظامی کشته شد. اما لشکر کشی قومی توسط طالبان در لباس کوچی و پاکسازی قومی ارزش خبری ندارد. رنج بردن هزاران آواره از گرسنگی و بلاتکلیفی و برهنگی که کیلومترها را با پای برهنه از روی خارها و سنگ ها فرار کرده اند تصویری ندارد و صدایی ندارد که مردم دنیا علاقه مند به دیدن آن باشند و گوشهای آنها حوصله شنیدن آنرا داشته باشند.

    عبور کاروان های بزرگ سلاحهای سبک و سنگین و مهمات طالبان را بر پشت شترهای کوچی ها که در اوج آزادی از آن سر کشور تا مرکز بدون هیچ ایستگاه بازرسی هیچ کس نمی بیند.

    از اینجاست که بیطرفی بی بی سی زیر سؤال می رود و حکم یک بام و دو هوا را پیدا می کند. این عمل دور از انتظار و خلاف عرف ژورنالیزم بی بی سی در تبانی با دولت قوم گرای کنونی افغانستان و چراغ سبز دولت بریتانیا که پشتون ها برگ برنده آنها در منطقه محسوب می شود  بوده باشد.

    همینطور شاید سپردن بخش دری و پشتوی بی بی سی به پشتون ها هم بدون انگیزه نباشد. تا آنجا که بسیاری از کارمندان بخش دری را نیز پشتون ها تشکیل می دهند که با ادبیات زبان دری تا حد زیادی بیگانه اند.

     


    [ چهارشنبه 87/5/9 ] [ 1:59 عصر ] [ 1000Hasani ] [ نظرات () ]

    آنگونه که باید انتظار می رفت که مسأله و معضل کوچی ها حل شود، نشده است. دلیل آن هم این است که در افغانستان بر خلاف شعار های «وحدت ملی»، در میدان عمل چنین نیست. تا کنون در هیچ دوره ای این شعار «وحدت ملی» به اندازه امروز خدشه دار نشده بود! در تمام اداره جات، تا مجلس را مسائل نژادی و تعصبات قومی پور کرده است!
    یکی از علامت های عدم اتحاد ملی، مسأله کوچی هاست که بر اساس فرمان یک بخش دار دوره عبد الرحمن جابر، بنام یعقوب خان، به عنوان یک سند استفاده می شود. حتی خود کرزی و حلقات اطراف او می گوید: « ما این فرمان را نمی توانیم لغو کنیم»!

    کرزی و اطرافیانش تلاش می کنند که مسأله کوچی ها را با پشتون های ملت افغانستان گره بزنند! کوچی ها در ملیت با پشتون ها یکی نیست، گرچتذ در قومیت از یک قوم است [ تاجک هم با تاجک های تاجکستان و ایران از یک قومند و همین طور بقیه اقوام موجود با اقوام دنیا، آنها هم کوچی بازی در بیاورند؟!] حال آن که وردک پشتون است، غزنی پشتون است، از حضوری کوچی ها ناراضی و متضررند.
    کوچی ها مسأله بهسود دایزنگی نیست، مسأله هزاره گی نیست، یک معضل ملی است.
    ? (آری! اگر مسأله علف چرانی کوچی ها، باز شود و درست تفهیم گردد، یک فاجعه زیست محیطی جهانی است، نه یک مسأله ملی، چون گله های بزرگ آن چنانی کوچی های تمام پوشیش گیاهی ملی ما را تبدیل به خاک سیاه می کنند. تلاش در جهت سمتی و منطقه ای کردن کوچی ها یک خیانت ملی محسوب می شود.)


    [ یکشنبه 87/4/2 ] [ 12:4 صبح ] [ 1000Hasani ] [ نظرات () ]
    [ جمعه 87/3/17 ] [ 6:53 عصر ] [ 1000Hasani ] [ نظرات () ]

     

    خاطرات از شرکت در همایش امام خمینی(ره)

    بازی گوشی های SAHAR NEWS 

    کف و صلواة

    اگر جنگ با صدام نبود...

    ساعت پذیرایی

    حملات بخور بخور

    ملاقات و گفت گو با محقق شولگره

    برخورد مسئولین افغانی چرا مغرورانه است ؟

    شهید مزاری چنین نبود

    رئس این قافله راحله!

     

     

    خاطرات از شرکت در همایش امام خمینی(ره)

    امروز شنبه 11/3/87  برابر است با 25/5 جمادی الثانی/1429 قمری. از طریق موسسه نشرآثار امام در قم، به عنوان دانش پژوه آن موسسه دعوت به شرکت در این همایش « امام خمینی و قلمرو دین دین و توسعه » شده بودیم.

    قرار بود ساعت دوازده به وقت رسمی ساعت تابستانی، از جلو بیت امام در قم که کمی بالاتر از چهار راهی فاطمی به سمت خیابان معلم واقع شده است، راهی تهران شویم، که ساعت یک و هشت دقیقه را افتادند. من تو دلم گفتم : اگر این طوری بود که من می رفتم منزل نان می بردم و بر می گشتم!

    همه مردان تا صندلی رو بروی درب وسطی اتوبوس «ولوو» بود، که ظاهرا دو سه صندلی هم یک نفری بود، آن عقب دو نفر از خانم ها آن موسسه آمده بودند.

    ساعت چهار رسیدیم جلوی درب ورودی محل همایشهای بین المللی صدا وسیمای جمهوری اسلامی ایران، از اتوبوس که پیاده شدیم چهار پنج تا ماشین سورمه ای رنگ که یک کاغد آچاری با خط نستعلیق نوشته شده از داخل به شیشه پشتی و جلو آن سواری ها نوشته شده بود : «تشرفات»، تعارف کردند که همراهان ما با نوبت و بدون نوبت سوار شدند، ولی به بنده بیش از نصف دوستان همراه ماشین تشریفات کفایت نکردند! آخرش که از پارکینگ آمد فقط تعارف شد که آن دو نفر خانم سوار شوندو یک حاج آقای که با پسر شش هفت ساله اش آمده بودند. یک تعدادی منتظر بودند که ماشینهای تشریفات بیایند! تعدادی از جمله خودم، راهی شدیم، با خود گفتم : آخر مگر از درب چاردیواری همایش تا خود محل همایش چه قدر راه هست که باید ماشین سوار شویم! مگر از نمایشگاه کتاب بین المللی تهران بزرگتر است؟ فکر نمی کنم، بهتر است پیاده برم اگر راه طولانی باشد که بیشتر دیدنی است! آمدیم که تا درب ورودی به سالن نصف استگاه اتوبوس راه هم نیست! واقعا فقط برای تشریفات است!

    وقت که وارد سالان و دلان محل همایش شدیم، خیلی شیک تمیز و تزیین شده بود، انگار به مناسبت سالگرد رحلت امام نیست گویا برای سالگرد ولادت است!!. هر چه می آمدیم جلو میرفتیم به زیر زمین، اما چه زیر زمینی، نگو زیر زمین! بگو بهشت برین! برای همین تو ذهنم خطور کرد که مگر بهشت فرعون بهتر از بوده؟ بخودم جواب دادم : آخر این محل و نقشه تقلید است از غربیها، حالا بگو آنجا دگه چطور بهشتی است؟

    وارد سالن پذیرایی که شدیم، داشت آقای خاتمی را تلوزیون دوازده متری، که کار از اینج و مینج گذشته بود! نشان میداد. ما زود رفتیم برای ادای نماز تا زود بر گردیم.

    وقت بر گشتم و وارد سالن همایش که شدم دیدم این دگه خیلی زیر زمین تر از سالن پذیرایی است! که اگر برون بمب هم منفجیر شود، صدایش این جا نمی رسد، تا چه رسد صدای موتور و ماشین ... سالن دائره ای هی میرفت پایین و پایین ده دوازده متر تا میرسید به جایگاه دبیر همایش که حاج آقای خاتمی بود و چند نفر دیگر در کنار ایشان که پشت میز دراز که گوشه سمت راست آن جایگاه سخنرانان بود.

    بازی گوشی های SAHAR NEWS

    آری! سالن بگونه ای طراحی شده بود که موجب تمرکز فکری می شد! ولی این دمی درب ورودی داخل سالن یک ادا و اوار های بوسیله به خبرنگار ها در آورده می شد که سه چهار ردیف به پایین و بیش از ده بیست ردیف چپ و راست حواس پرتی میدادند! از جمله این حرکات بوسیله خبرنگار های سحر « sahar news » بود که مثل خبرنگاران که سرچهار راه ها می استند و دم و دستگاه شان را پهن می کنند برای شکار سوژه تا با آن در موضوع مورد نظر شان صحبت کنند. ولی سحریهای قیلوله بیداران، تویی سالن سخنرانی با خود شان این بازی ها را در می آوردند!!

    راستی! اینها هزینه می گرند به عنوان خبرنگار که از این مراسم گزارش بدهند و مردم که نتوانسته اند به این همایش شرکت کنند، از گزارش آنها در سرتاسر جهان و ایران استفاده کنند؛ اینها که مشغول چنین بازی گوشیهای هستند، چه گزارش می دهند؟ حتما از حضور با عث الزور خود شان! برای همین است که می گویند : « شنیدن کی بود مانند دیدن».

    کف و صلواة

    سخنرانها که سخنان شان تمام می شد، صدای صلوات از گوشه و کنار های و صدای تلاق، تلاق از جای جای سالن بوسیله ای خارجیهای حاضر، جالب و دیدنی و شنیدنی بود!... البته این کف زنی های پراگنده تا آخر هم ادامه داشت، ظاهرا به خاطر صلواتهای بی جان موجود، کف زنی ها عرض وجود می کردند. جای بچه دبستانیها خالی های صلواتی خالی، اگر چهل پنجا تا از آنها بودی کف ها می رفت زیر در یایی ثواب صلواة « بر محمد آل محمد (ص) صلواة ».

    اگر جنگ با صدام نبود...

    ... من وقت فارسی زبانها سخرانی می کردند، گوشی میزدم و به عربی گوش میدادم که مترجیم جملات فارسی را چگون به عربی ترجمه می کند، ولی وقت که عربی زبان سخن می گفت، به فارسی گوش میدادم تا خوب مطالب او را بفهمم. یکی از دوستا آن طرف راه رو به من نگاه کرده پوزخند تعجب آمیز میزد که من چه کار می کنم؟ اما او نمیدانیست که من چه کار می کنم.

    آری! دکتر مدحت حماد از مصر بود که گفت : اگر زمان که برای مبارزه با صدام مصر شد، اگر برای باز سازی ایران مصرف می شد، ایران خیلی بیشتر از پیشرفت می کرد ...

    بلافاصله جلال الدین فارسی و بنی صدر، در ذهنم به کشتی افتادند و گفتم : اگر در آن انتخابات جلال الدین که رای آورده بود بخاطر هفتار سال پیش افغانی بودنش تمام رأی هایش یک باره آتش نمی گرفت نمی سوخت! چه می شد؟ نه پنج صد هزار اندی کشته و شهید بود و نه انفجار مجلس و شهدای هفتاد دو تن و نه ... به شوخی به خویش گفتم : آخر اگر هفتاد دو تن نبود، وقت تو می خواستی از قم بیایی تهران از کدام میدان سوار می شدی ها؟!

    ساعت پذیرایی

    من فکر می کردم که ساعت پذیرایی شاید روی میز صندلی های بشقاب و چای ... گذاشته شود، ولی معلوم شد که نه باید همه از سالن بروند برون، در سالن دیگری. هنگام برون آمدن دوشا دوش همکلاس پاکستانیم میامدم برون که او گفت : خاتمی این جا چه کار می کند؟! ما که نمی خواستیم او را ببینیم! گفتم : ایشان اصلا دبیر این همایش است و از شاگردان بلا فصل امام (ره) ... حرفام و قطع کرد و گفت : خدا لعنتش کند ... !

    تعجب کردم از اینکه طلبه همین طوری لعنت می کند، مگر نمیداند که لعنت از آن فحاشیهای است هوش مند.

    حملات بخور بخور

    طبق برنامه از قبل تنظیم شده، ساعت تقریبا 5/5 پذیرایی تعیین شده بود، اعلام شد که « عزیزان نیم ساعت بعد تشریف بیاورند جلسه » من هم از فرصت استفاده کردم، خودم را به وضوخانه عرضه کردم و بعدش آمدم که تشنه بودم چایی چیزی دیگری اگر برای خوردن باشد، استفاده کنم. آمدم دیدم همه مشغول خوردن کیک و شرینی هستند، ولی از شیرینی روز میز های بخور، بخور خبری نیست! گفتم حتما آن انطراف سالن جایگاهایی است که اینها رفته از آنجا آورده اند، منتها دیدم که سینی های شیرینی مال شده ی خالی روز میزها هنوز باقی است! رفتم سمت جایگاها که فقط چایی و خور نوشیدنی سرد وجود دارد و بس. از این که چایی فراوان بود، خوشحال شدم، یک لیوان چایی چینی را برداشتم و آمد با شکر شرین کردم و خوردم دنبال لیوان دوم و سوم را آوردم روی میزی بخور، بخور تازه مشغول شده بودم که سمت چپ میزی که مشغول بودم سینی ی کیک های بریده شده و شرینی های خوش آب و رنگ پیاده شده، هنوز دستم را بلند نکرده بودم که دیدم سینی دیگری همین جار پیش خودم در حال فرود است، نمیدانم هنوز به زمین نشسته بود یانه که یک ایرانی کوت شلواری که هنوز تیی بشقاب قبلیش نیم کیک باقی بود که پنجه گذاشت روی کیک های قهوه ای رنگ که سمت چپ سینی به طرف او چیده شده بود، تا آنجای که پنجه هایش جا داشت! من که قصد داشتم جبران مافات کنم و به جای یکی دو تا بردارم، جاخوردم و جرئت پیدا کردم یک قالب از همان کیک های که او برداشته بود، و چهار عدد شرینی مربع که به زخامت نصف پارچه کیک های که او برداشته بود، برداشتم؛ و بقیه هم که از آن شیردلی ایرانی جرئت پیدا کرده بود هرکسی دو سه چهار تا برداشت، سینی که ترسیده بود، زود پرواز کرد و دیگه هم برنگشت.

    چند نفری که تازه بعد از پرواز سینی خبر شده بودند آمدن که نه کیک و شیرینی نیست که سینی هم نیست! در آن میان یک جوان ترک مو بلند شیک که بشقاب ایرانی شیر دل سمت چپم را پور از قطعه های قهوای کیک دید فکر کرد آن بشقاب هنوز پور و دست نخور ده باقی مانده است، حق هم داشت که این جوری فکر نماید، چون مثل آن بشقاب هیچ بشقابی پور و دست نخور ده نبود، یعنی هیچ بشقابی جز بشقاب من حتی کیک و شرینی سالم نداشت، لذا می نمود که بشقاب ها همه صاحب دارند جز همین بشقاب پور ایرانی همسایه من که حدودا هفت هشت قطعه داشت که بی انصاف حتی یک قطعه سالم که از یک خارجی دیگه نزدیک تیی بشقابش مانده بود گذاش روز بشقابش و از ترس جوان ترکییی برداشت و رفت! تازه جوان ترکییی متوجه شد که اِه! آن بشقاب صاحب ید بوده است!. هنوز یک شرینی مربعی من سالم مانده بود که آقا سید ملبس افغانی آمد و به میز نگاه کرد، نخواستم ناامید شود، آن شیرینی را هم به بشقاب ایشان گذاشتم و گفتم : حاج آقا دیر آمدی شرینی ها اکثر بوسیله داخیلی ها پریدند.

    رفتم که یک لیوان چای دیگه هم بیارم که دیدم میز سمت چپی من صف است، لحظه به لحظه زیاد هم می شود! از خیر چایی گذشتم و رفتم تو صف پرسیدم قهوه میده؟ گفته شده : نه نوشیدنی سرد میده، یک لیوان بزرگتری زخیمی که با لیوان یکبار مصرف، معمولی فرق می کند، چون در زمان کمتری در طبیعت حل می شود، برخلاف پلاستیک که تا صد سال هم دوام دارد، برداشتم، یک حاج آقای ملبسی هم خواست دادم ... نمیدانم این آقا واقعا پاکستانی بود یا افغانی گفت : آقای محقق آمده! کدام محقق؟ محقق سمت شمال؟ گفت : آری! گفتم : ولش نوشیدنی سرد و برم ایشان را بوبینم، کجاست؟ با دستش به سمت جنوبی سالن اشاره کرد و گفت : آن پشت ستون...


    [ جمعه 87/3/17 ] [ 6:47 عصر ] [ 1000Hasani ] [ نظرات () ]

    راهای جلوگیری از دعوا

    وَ أَطیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ ریحُکُمْ وَ اصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرینَ ((8) الأنفال : 46) و از خدا و پیامبرش اطاعت کنید و با هم نزاع مکنید که سُست شوید و مهابت شما از بین برود، و صبر کنید که خدا با شکیبایان است

    آمید وارم سال نوی با امنیت و مهربانی و دیگر دوستی داشته باشید.

    برای آن که انشاء الله هیچگاه در زندگی ما نزاع لفظی و فزیکی پیش نیاید؛ چند راهی غلبه بر نزاع لفظی به شما معرفی می شود که سد راهی است از بوجود آمدن نزاع و برخورد فزیکی. چون هیچگاه نزاع فزیکی قبل از نزاع لفظی پیش نمی آید. برای همین اگر ما تفنگ زبان را از مرمیی زخم زای دلها خالی کردیم، نزاع فزیکی پیش نخواهد آمد. ولی اگرنه قبل از زخم جسمی با اسلحه زبان زخم بی التیام به طرف همدیگر میزنیم، بعد از آن ... برخورد ها دعوا نزاعهای فزیکی ...

    براستی راهی کنترل عصبانیت و بویژه فرد عصبانی چیست؟ برای این کار روشهای متعددی وجود دارد که با اعمال آن روشها شخص عصبانی آرام می شود و خود را خرسند سر بلند می یاید :

    1) به شخص عصبانی بگویید حق باشماست. با او موافقت کنید. این کار باعث می شود. که او از عصبانیت دست بردارد با او هم عقیده بشید و بدنید که با این کار او دیگر جایی برای رفتن ندرد بنابراین به جای اینکه با او به بخث و جدل و جر و بحث بپردازید به او توجه کنید با اشتیاق به حرفهای او گوش فرادهید. - گوش کردن خوب خود هنری است که بعد ها خدمت شما تحت عنوان «هنر گوش کردن» ارائه خواهد شد.- زیرا بزرگترین مشکل او نیاز به حس همدردی و درک شدن از جانب دیگران است.

    2) به او اجازه دهید نطق غرا و و آتشین خو را بدون مخالفت بیا نکند.

    ادامه در پیام بعدی ...


    [ شنبه 86/12/11 ] [ 10:59 صبح ] [ 1000Hasani ] [ نظرات () ]

    عید نوروز را چرا عید میگویند؟

    یکى از پیغمبران بنام «ازقیل» بوادى رسید که اهل آن همگى مرده بودند از قیل عرض کرد خداوندا اینها را چگونه زنده خواهى نمود؟ امر شد که مقدارى آب بر روى خاکهاى آنها بریز و بخواه تا زنده شوند!. «ازقیل» مقدارى آب ریخت و از خداوند تقاضاى اعاده آنها را به حیات و زندگانى نمود. فوراً همگى زنده شدند و بین سى سال تا هفتاد سال مجدّداً زندگى نمودند یعنى از سى سال کمتر و از هفتاد سال بیشتر بود و این قضیّه در روز اوّل «حمل» یعنى روز اوّل بهار واقع شده باین واسطه روز اوّل فروردین را عید میگویند و کلمه عید مأخوذ از عود و اعاده است. ( الفین-ترجمه وجدانى ص999 )

    عید حقیقی

    حضرت على (ع) : ... هر روز که انسان خداى را نافرمانى نکند آن روز عید است.

    بگفتا باید آن کس عید گیرد که ایزد طاعتش را در پذیرد

    عبادت از خدا بر وى مزید است بر او آن روز نوروز است و عید است‏

    و گر که بر خدا خیزد به عصیان نه عید است آنکه باشد روز خسران‏

    اگر در فطر یا که فرو دینى اگر در بند دستورات دینى‏

    خدا را کردى از خود شاد و خرسند نود عیدت برو بخرام و میخند

    نه عید است آنکه پوشى ثوب فاخر بود عید ار شوى ایمن ز آخر

    گنج حکمت یا احادیث منظوم ص 19 / عید حقیقى نهج البلاغه منظوم- 10 ص 304- 203

    آری ! عید عودت از بدیها به خوبیها. از خوب ترین خوبیها، ترک گناست.

    اما آنچه در ایران به عنوان عید سال نو مطرح است و بزرگ داشته می شود، آشکارا عودت از گناه کمتر به گناه برزگتر و بیشتر است. آخر باکدام فلسفه مشاء و اشراق یا حکمت متعالیه می شود، سیزده روز عید گرفتن را توجیه کرد و منطقی جلوه اش داد. از بس که این کار ایرانیها حرام بین و بدعت بزرگیست درست به اندازه کوه دماوند بل بزرگتر که برای توجیه آن بویژه سیزده بدرش ....

    آری! ممکن که با شرع اوستایی و قانونی آتش پرستی توجیه مشروعیت داد که ...!!!

    آنچه که در سال نو می باید

    اول آن که دعا نباید فراموش شود. زیرا در روایات متعدید از پیامبر (ص) و امام علی (ع) و امام صادق (ع) در این روز اعمال عبادی زیادی از قبیل غسل و نماز روایت شده که اگر ما بدان اعمال عبادی موفق نشویم، مبادا دعای خیر برای خود و بستگان و کشور و مردم مان یاد مان رود. از آنجای که امنیت از با ارزشترین بزرگ ترین نعمت های الهی است که زیربنای؛ رشد فکری، دینی، علمی،صنعتی، اقتصادی، سیاسی و پایه و مایه ای تکامل انسان محسوب می شود؛ به همین دلیل در قرآن شریف بهترین و برترین انسانها، انسانهای مؤمن معرفی می نماید. زیرا هم و غم آنها تلاش در راه اجاد امنیت مردم است. یعنی نه تنها مردم از شر آنها در امین هستند، بلکه در راه امنیت مردم حتی جان شان را با تمام عشق و علاقه به بنده گان خدا در راه امنیت آنها فدا می کنند. مرحله پاین تری از مؤمنین، مسلمانان هستند؛ چنان که در روایات از رسول اکرم (ص) آمده است : مسلمان واقعی کسی است که مردم از شر دست و زبانها آنها در امان باشند.

    لذا کسانی که امروز در راه امنیت مردم و ملت مظلوم ما جان شان را از دست می دهند؛ مجاهد فی سبیل الله شهید جاوید، در قلب های فرد فرد مردم ما از زن و مرد و کودگ و پیر زنده و شاهد و حاضر در زبان های ما با طلب مغفرت و فاتحه دعا خیر در حق آنها خداوند بالاترین مقام را خداوند بخشاینده مهربان، در بهشت به آنها عطا خواهد فرمود.


    [ شنبه 86/12/11 ] [ 10:57 صبح ] [ 1000Hasani ] [ نظرات () ]
    .: Weblog Themes By WeblogSkin :.
    درباره وبلاگ

    دوستان! چند سالی در کشور خودم به نام افغانستان آواره تر از دیار دگرانم، حال این معنی را بر خویش دارم می­ قبولانم که برای مردم ما هجرت، سفر دور درازی است که انتهای آن محکمه عدل الهی است. لذا هروقت دلم از نا مردمی ها و نامردی های اطرافیان و سران بی سر و حاکمان متعصب سود جویِ کشورم ... می گیرد سراغ « سلام مهاجر » رفته دل نوشته های که قطرات دریای دل گرفتگی های هجران همیشه خانه بدوشی هست را باشما در میان می گذارم . باری عزیزان؛
    این جهان همچون درخت است‏ اى کرام
    ما بر او چون میوه‏ هاى نیم خام سـخـتـگـیرى و تـعـصـب خـامى است
    تا جنینى کار خون آشامى است
    موضوعات وب
    آرشیو مطالب
    امکانات وب


    بازدید امروز: 24
    بازدید دیروز: 87
    کل بازدیدها: 547807
    تماس با ما